گنجور

 
مولانا

در پرده دل بنگر صد دختر آبستان

زان گنجگه دل‌ها زان سجده گه مستان

بشنو چه به اسرارم می آید از آن طارم

یک دم که از این سو آ یک دم که قدح بستان

در عربده افتاده از عشق چنین خوبان

هم لشکر ترکستان هم لشکر هندستان

از عقل بپرسیدم کاین شهره بتان چونند

گفتا پنهان صورت پیدا به فن و دستان

در شرق خداوندی شمس الحق تبریزی

آیند و روند این‌ها در هر چمن و بستان

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۱۸۶۴ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مولانا

ای کار من از تو زر ای سیمبر مستان

هم سیم به یادم ده هم سیم و زرم بستان

در عین زمستانی چون گرم کنی مرکب

از گرمی میدانت برسوزد تابستان

گر طفلک یک روزه شب‌های تو را بیند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه