به گوش من برسانید هجر تلخ پیام
که خواب شیرین بر عاشقان شدهست حرام
بکرد بر خور و بر خواب چارتکبیری
هر آن کسی که بر او کرد عشق نیم سلام
به من نگر که بدیدم هزار آزادی
چو عشق را دل و جانم کنیزک است و غلام
عظیم نور قدیم است عشق پیش خواص
اگر چه صورت و شهوت بود به پیش عوام
دلم چو زخم نیابد رود که توبه کند
مخند بر من و بر خود کدام توبه کدام
زهی گناه که کفر است توبه کردن از او
نه پس طریق گریز و نه پیش جای مقام
به چار مذهب خونش حلال و ریختنی
از آنک عشق نریزد به غیر خون کرام
بکش مرا که چو کشتی به عشق زنده شدم
خموش کردم و مردم تمام گشت کلام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره تلخی جدایی و احساسات عمیق عاشقانه است. شاعر از درد جدایی و خوابهای شیرینی که به خاطر عشق از او گرفته شده، سخن میگوید. او بیان میکند که عشق، نور و حقیقتی عظیم است که برای خاصان قابل درک است، اما برای عوام تنها جنبههای ظاهری و شهوانی دارد. شاعر میگوید که دل او مانند زخمی است که نمیتواند توبه کند و احساس میکند که توبه از عشق خود کفر است. در پایان، او درخواست مرگ میکند زیرا در این عشق زنده شده و حرفهایش به پایان رسیده است.
هوش مصنوعی: به من خبر دهید که جدایی سخت و تلخ است و خوابهای خوشی که عاشقها میبینند، دیگر ممنوع شده است.
هوش مصنوعی: هر کسی که در عشق نیمسلامی از کسی دریافت کند و ناز و خواب او را متوجه شود، به زودی در مسیر عشق خود دچار گمراهی و مشکل میشود.
هوش مصنوعی: به من نگاه کن که هزار بار آزادی را تجربه کردهام، زیرا دل و جانم مانند کنیز و غلامی است که عاشق عشق تو شدهاند.
هوش مصنوعی: عشق، یک نور بزرگ و باستانی است که برای افراد خاص و دانشمندان، مهم و شناختهشده است، هرچند که برای عموم مردم ممکن است تنها به شکل ظاهری و جنبههای شهوانی آن دیده شود.
هوش مصنوعی: دلم مانند زخم شده است، هیچ فایدهای ندارد که بخواهد به توبه فکر کند. بر من و بر خودت نخند، چون توبهای در کار نیست و هیچ یک از ما به آن نیازی نداریم.
هوش مصنوعی: چه قدر عجیب است که توبه از گناهی که در واقع کفر به حساب میآید، نه راه فراری دارد و نه جایگاهی برای امید و آرامش.
هوش مصنوعی: خون افراد در چهار مذهب حلال و مجاز است، اما عشق حقیقی تنها به خاطر خون شریفان ریخته میشود و هیچ چیز دیگری ارزش این عشق را ندارد.
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق زنده شدم و مانند یک کشتی در دل دریا شناور شدم. حالا دیگر سکوت کردهام و کلامم تمام شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
دریغم آید خواندن گزاف وار دو نام
بزرگوار دو نام از گزاف خواندن عام
یکی که خوبان را یکسره نکو خوانند
دگر که: عاشق گویند عاشقان را نام
دریغم آید چون مر تو را نکو خوانند
[...]
سرودگوی شد آن مرغک سرودسرای
چو عاشقی که به معشوق خود دهد پیغام
همی چه گوید؟ گوید که: عاشقا، شبگیر
بگیر دست دلارام و سوی باغ خرام
امید نیکی و تاج ملوک و صدر کرام
بزرگ خسرو آزادگان و فخر انام
بمین دولت و دولت بدو همیشه عزیز
امین ملت و ملت بدو گرفته نظام
سپهر کلی و جزوی بدو نموده هنر
[...]
دریغم آید خواندن گزاف وار دو نام
بزرگوار دو نام از گزاف خواندن عام
یکی که خوبان را یکسره نکو خوانند
دگر که عاشق گویند عاشقان را نام
دریغم آید چون مر ترا نکو خوانند
[...]
بنفشه زلف من آن سرو قد سیم اندام
بر من آمد وقت سپیده دم به سلام
درست گفتی کز عارضش برآمده بود
گه فرو شدن تیره شب سپیده بام
ز عود هندی پوشیده بر بلور زره
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.