گنجور

 
مولانا

از یکی آتش برآوردم تو را

در دگر آتش بگستردم تو را

از دل من زاده‌ای همچون سخن

چون سخن آخر فروخوردم تو را

با منی وز من نمی‌داری خبر

جادو ام من جادویی کردم تو را

تا نیفتد بر جمالت چشم بد

گوش مالیدم بیازردم تو را

دائم اقبالت جوان شد ز آنچ داد

این کف دست جوانمردم تو را

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱۷۳ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مولانا

ز آتش شهوت برآوردم تو را

و اندر آتش بازگستردم تو را

از دل من زاده‌ای همچون سخن

چون سخن من هم فروخوردم تو را

با منی وز من نمی‌دانی خبر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه