من از این خانه پرنور به در می نروم
من از این شهر مبارک به سفر می نروم
منم و این صنم و عاشقی و باقی عمر
من از او گر بکشی جای دگر می نروم
گر جهان بحر شود موج زند سرتاسر
من به جز جانب آن گنج گهر می نروم
شهر ما تختگه و مجلس آن سلطان است
من ز سلطان سلاطین به حشر می نروم
شهر ما از شه ما کان عقیق و گهر است
من ز گنجینه گوهر به حجر می نروم
شهر ما از شه ما جنت و فردوس خوش است
من ز فردوس و ز جنت به سقر می نروم
شهر پر شد که فلان بن فلان می برود
شهر اراجیف چرا پر شد اگر می نروم
این خبر رفت به هر سوی و به هر گوش رسید
من از این بیخبری سوی خبر می نروم
یار ما جان و خداوند قضا و قدر است
من از این جان قدر جز به قدر می نروم
تو مسافر شدهای تا که مگر سود کنی
من از این سود حقیقت به مگر می نروم
مغز را یافتهام پوست نخواهم خایید
ایمنی یافتهام سوی خطر می نروم
تو جگرگوشه مایی برو الله معک
من چو دل یافتهام سوی جگر می نروم
تو کمربسته چو موری پی حرص روزی
من فکنده کله و سوی کمر می نروم
نشنوم پند کسی پند مده جان پدر
من پدر یافتهام سوی پدر می نروم
شمس تبریز مرا طالع زهره دادهست
تا چو زهره همه شب جز به بطر می نروم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهای دیگر
تا به حال ۶ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.