گنجور

 
مولانا

شب دوشینه ما بیدار بودیم

همه خفتند و ما بر کار بودیم

حریف غمزه غماز گشتیم

ندیم طره طرار بودیم

به گرد نقطه خوبی و مستی

به سر گردنده چون پرگار بودیم

تو چون دی زاده‌ای با تو چه گویم

که با یار قدیمی یار بودیم

مثال کاسه‌های لب شکسته

به دکان شه جبار بودیم

چرا چون جام شه زرین نباشیم

چو اندر مخزن اسرار بودیم

چرا خود کف ما دریا نباشد

چو اندر قعر دریابار بودیم

خمش باش و دو عالم را به گفت آر

کز اول گفت بی‌گفتار بودیم

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱۵۲۹ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مولانا

من و تو دوش شب بیدار بودیم

همه خفتند و ما بر کار بودیم

حریف غمزه غماز گشتیم

به پیش طره طرار بودیم

بیا تا ظاهر و پیدا بگوییم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه