گنجور

 
مولانا

در مجلس آن رستم در عربده بنشستم

صد ساغر بشکستم آهسته که سرمستم

ای منکر هر زنده خنبک زنی و خنده

ای هم خر و خربنده آهسته که سرمستم

ای عاقل چون لنگر ای روت چو آهنگر

در دلبر ما بنگر آهسته که سرمستم

تو شخصک چوبینی گر پیشترک شینی

صد دجله خون بینی آهسته که سرمستم

کاهل مشو ای ساقی باقی است ز ما باقی

پر ده می راواقی آهسته که سرمستم

آن‌ها که ملولانند زین راه چه گولانند

بس سرد فضولانند آهسته که سرمستم

شمس الحق آزاده تبریز و می ساده

تا حشر من افتاده آهسته که سرمستم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۱۴۴۸ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مولانا

گر بی‌دل و بی‌دستم وز عشق تو پابستم

بس بند که بشکستم آهسته که سرمستم

در مجلس حیرانی جانی است مرا جانی

زان شد که تو می دانی آهسته که سرمستم

پیش آی دمی جانم زین بیش مرنجانم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه