من از اقلیم بالایم سر عالم نمیدارم
نه از آبم نه از خاکم سر عالم نمیدارم
اگر بالاست پراختر وگر دریاست پرگوهر
وگر صحراست پرعبهر سر آن هم نمیدارم
مرا گویی ظریفی کن دمی با ما حریفی کن
مرا گفتهست لاتسکن تو را همدم نمیدارم
مرا چون دایه فضلش به شیر لطف پروردهست
چو من مخمور آن شیرم سر زمزم نمیدارم
در آن شربت که جان سازد دل مشتاق جان بازد
خرد خواهد که دریازد منش محرم نمیدارم
ز شادیها چو بیزارم سر غم از کجا دارم
به غیر یار دلدارم خوش و خرم نمیدارم
پی آن خمر چون عندم شکم بر روزه می بندم
که من آن سرو آزادم که برگ غم نمیدارم
درافتادم در آب جو شدم شسته ز رنگ و بو
ز عشق ذوق زخم او سر مرهم نمیدارم
تو روز و شب دو مرکب دان یکی اشهب یکی ادهم
بر اشهب بر نمیشینم سر ادهم نمیدارم
جز این منهاج روز و شب بود عشاق را مذهب
که بر مسلک به زیر این کهن طارم نمیدارم
به باغ عشق مرغانند سوی بیسویی پران
من ایشان را سلیمانم ولی خاتم نمیدارم
منم عیسی خوش خنده که شد عالم به من زنده
ولی نسبت ز حق دارم من از مریم نمیدارم
ز عشق این حرف بشنیدم خموشی راه خود دیدم
بگو عشقا که من با دوست لا و لم نمیدارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به بیان تجربیات و احساسات عمیق خود در زمینه عشق و عدم وابستگی به دنیا میپردازد. او از عدم آگاهی نسبت به جهان اطرافش سخن میگوید و بیان میکند که از مسائل دنیوی همچون آب و خاک و حتی جغرافیای خود سر در نمیآورد. شاعر احساس میکند که از شادی و غمها بیگانه است و تنها عشق به معشوق را که او را خوشحال میکند، در زندگیاش دارد. او خود را آزاد و رها میداند و از وابستگی به دیگران و بهویژه به مفاهیم دنیوی دور است. در نهایت، او درباره عشق و سکوتی که در این مسیر دارد صحبت میکند و تأکید میکند که هیچ تعهد یا وابستگی به غیر معشوق ندارد.
هوش مصنوعی: من از جای خودم بالاتر هستم و به چیزهایی که در دنیا هست، اهمیتی نمیدهم. نه به آب و نه به خاکی که در آن هستم، توجهی ندارم.
هوش مصنوعی: اگر بالای کوه باشد پر از عظمت و اگر دریا سرشار از گوهر باشد و یا اگر بیابان سرشار از زیباییها باشد، باز هم من به هیچ یک از اینها علاقهمند نیستم.
هوش مصنوعی: با من به لحظهای دوستی کن و به من بفرمای که ظریف و لطیف باشم. اما گفتهاند که تو را بهعنوان همدم در کنارم نمیخواهم.
هوش مصنوعی: من مانند کودکی هستم که با شیر محبت و فضل پرورش یافتهام. همچون کسی که مست این شیر شدهام، دیگر به یاد زمزم (آب مقدس) نیستم و از آن غافل شدهام.
هوش مصنوعی: در آن نوشیدنی که زندگیبخش است، دل عاشق جان را میطلبد. عقل میخواهد که به عمق آن بپردازد، اما من کسی را به راز خود راه نمیدهم.
هوش مصنوعی: من از شادیها خستهام و نمیدانم از کجا غم و اندوه را به خود میآورم. تنها به خاطر محبوبم میتوانم خوش و شاداب بمانم.
هوش مصنوعی: من به دنبال نوشیدنی هستم و در روزه میمانم؛ زیرا من آن سرو آزادهای هستم که هیچ بار گم و غمی بر دوشم ندارم.
هوش مصنوعی: به آب افتادم و با جریان آن، تمام رنگ و بوی خود را از دست دادم. از عشق او زخم خوردهام و حتی سر مرهمی برای خود ندارم.
هوش مصنوعی: تو در روز و شب بر دو نوع اسب سوار هستی، یکی با رنگ سفید و دیگری با رنگ سیاه. من بر اسب سفید سوار نمیشوم و به اسب سیاه هم توجهی ندارم.
هوش مصنوعی: تنها راه و روش عاشقان در روز و شب همین است که بر اساس اصول و سبک زندگی خود، زیر این سقف کهن حفظ کنند.
هوش مصنوعی: مرغان عشق به سوی سرزمین ناشناختهای میپرند و من مانند سلیمان برای آنها هستم، اما من قدرت خاصی برای کنترل آنها ندارم.
هوش مصنوعی: من عیسی خوشخو هستم که جهان به واسطه من حیات یافته است، ولی من ارتباطی با مریم ندارم و نسبت به خداوند دارم.
هوش مصنوعی: از عشق این سخن را شنیدم که در برابر آن باید سکوت کنم. پس به عشقها بگوید که من با دوست خود هیچ چیزی جز سکوت و آرامش ندارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بشستم تخته هستی سر عالم نمیدارم
دریدم پرده بیچون سر آن هم نمیدارم
مرا چون دایه قدسی به شیر لطف پروردهست
ملامت کی رسد در من که برگ غم نمیدارم
چنان در نیستی غرقم که معشوقم همیگوید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.