باز در اسرار روم جانب آن یار روم
نعره بلبل شنوم در گل و گلزار روم
تا کی از این شرم و حیا شرم بسوزان و بیا
همره دل گردم خوش جانب دلدار روم
صبر نماندهست که من گوش سوی نسیه برم
عقل نماندهست که من راه به هنجار روم
چنگ زن ای زهره من تا که بر این تنتن تن
گوش بر این بانگ نهم دیده به دیدار روم
خسته دام است دلم بر در و بام است دلم
شاهد دل را بکشم سوی خریدار روم
گفت مرا در چه فنی کار چرا می نکنی
راه دکانم بنما تا که پس کار روم
تا که ز خود بد خبرش رفت دلم بر اثرش
کو اثری از دل من تا که بر آثار روم
تا ز حریفان حسد چشم بدی درنرسد
کف به کف یار دهم در کنف غار روم
درس رئیسان خوشی بیهشی است و خمشی
درس چو خام است مرا بر سر تکرار روم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این بیتها، شاعر از عشق و دلدادگی خود به معشوق سخن میگوید و حالتی پر از شوق و التهاب را بیان میکند. او از زیباییهای طبیعت، مانند آواز بلبل و گلزارها، یاد میکند و از شرم و حیا در عشقش سخن میگوید. شاعر از بیصبری و بیعقلیاش در پی عشق غافلگیر شده، میگوید و خواهان دیدن روی یار و تجربه عشق است. در نهایت، او به حسد اطرافیان و تلاش برای رسیدن به معشوق و یافتن راهی برای ابراز عشقش اشاره میکند و به نوعی در جستجوی معنا و الهام برای ادامه راه خود است.
هوش مصنوعی: در دوباره به رازهای روم مینگرم و صدای بلبل را در میان گلها و باغهای روم میشنوم، که در دل من یاد آن معشوقهام را زنده میکند.
هوش مصنوعی: تا کی باید از شرم و حیا رنج بکشم؟ بس است، بیا و همراه با دل من به سوی محبوب برویم.
هوش مصنوعی: صبری در من نمانده تا من به سوی وعدهها بروم و عقلی در من باقی نمانده تا به راه درست بروم.
هوش مصنوعی: ای زهره من، ساز بزن و به نغمهات گوش فراتر از این تن برسان، تا به تماشای تو بیایم و از زیباییات بهرهمند شوم.
هوش مصنوعی: دل من از بیتابی و خستگی به شدت نگران و آشفته است. احساس میکنم که میخواهم دل را به سوی کسی که به آن نیاز دارد ببرم و آن را به او بسپارم.
هوش مصنوعی: از من پرسیدند که در چه حرفهای فعالیت میکنی، چرا به کار نمیپردازی؟ راه کسب و کارم را نشان بده تا بتوانم بعداً به کارم برسم.
هوش مصنوعی: دل من وقتی متوجه شد که او از خود بیخبر است، به دنبال نشانهای از خودم میگردد تا به او برسم و آثار عشقم را بر دلم بیابم.
هوش مصنوعی: من برای اینکه حسادت و بدی از رقبای خود دور بماند، دستم را در دست یار میگذارم و به کنار غار میروم.
هوش مصنوعی: درسهای بزرگان و رئیسان، گاهی به نوعی از سر بیخبری و بیاحساسی است. وقتی انسان از روی ناآگاهی و خامی به تکرار آنها میپردازد، احساس میکند که هنوز در مرحله ابتدایی و یادگیری است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.