گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مولانا

آمد آن خواجه سیماترش

وان شکرش گشته چو سرکا ترش

با همگان روترش است ای عجب

یا که به بیرون خوش و با ما ترش‌؟

از کرم خواجه روا نیست این

با همه خوش با من تنها ترش

زین بگذشتیم دریغست و حیف

آن رخ خوش‌طلعت زیبا ترش

ای ز تو خندان شده هر جا حزین

وی ز تو شیرین شده هر جا ترش

شاد زمانی که نهان زیر لب

یار همی‌خندد و لالا ترش

گر ترشی این دم شرطی بنه

که نبُوَد روی تو فردا ترش

بهر خدا قاعدهٔ نو منه

هیچ بوَد قاعده حلوا ترش‌؟

این ترشی در چه و زندان بود

دید کسی باغ و تماشا ترش‌؟

یوسف خوبان چو به زندان بماند

هیچ نگشت آن گل رعنا ترش

تا به سخن آمد دیوار و در

کز چه نه‌ای ای شه و مولا ترش‌؟

گفت اگر غرقه سرکا شوم

کی هلدم رحمت بالا ترش‌؟

مِی‌ دهدم عشق و ندیمی کند

غرقه شود در می و صهبا ترش

دست فشان روح رود مست تا

میمنه که نیست بدان جا ترش

بس کن و در شهد و شکر غوطه خور

که‌ت نهلد فضل موفا ترش