رحم بر یار کی کند هم یار
آه بیمار کی شنود بیمار
اشکهای بهار مشفق کو
تا ز گل پر کنند دامن خار
اکثروا ذکر هادم اللذات
بشنوید از خزان بیزنهار
غار جنت شود چو هست در او
ثانی اثنین اذ هما فی الغار
ز آه عاشق فلک شکاف کند
ناله عاشقان نباشد خوار
فلک از بهر عاشقان گردد
بهر عشقست گنبد دوار
نی برای خباز و آهنگر
نی برای دروگر و عطار
آسمان گرد عشق میگردد
خیز تا ما کنیم نیز دوار
بین که لو لاک ما خلقت چه گفت
کان عشق است احمد مختار
مدتی گرد عاشقی گردیم
چند گردیم گرد این مردار
چشم کو تا که جانها بیند
سر برون کرده از در و دیوار
در و دیوار نکته گویانند
آتش و خاک و آب قصه گزار
چون ترازو و چون گز و چو محک
بیزبانند و قاضی بازار
عاشقا رو تو همچو چرخ بگرد
خامش از گفت و جملگی گفتار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بر رخش زلف عاشق است چو من
لاجرم همچو منش نیست قرار
من و زلفین او نگونساریم
او چرا بر گل است و من بر خار؟
همچو چشمم توانگر است لبم
[...]
زان مرکّب که کالبد از نور
لیکن او را روان و جان ازنار
زان ستاره که مغربش دهنست
مشرق او را همیشه بر رخسار
بارگی خواست شاد بهر شکار
بر نشست و بشد بدیدن شار
ای دل نا شکیب مژده بیار
کامد آن شمسه بتان تتار
آمد آن سرو جلوه کرده به ناز
آمد آن گلبن خمیده ز بار
آمد آن بلبل چمیده به باغ
[...]
هست ایام عید و فصل بهار
جشن جمشید و گردش گلزار
ای نگار بدیع وقت صبوح
زود برخیز و راح روح بیار
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.