هر کس به جنس خویش درآمیخت ای نگار
هر کس به لایق گهر خود گرفت یار
او را که داغ توست نیارد کسی خرید
آن کو شکار توست کسی چون کند شکار
ما را چو لطف روی تو بیخویشتن کند
ما را ز روی لطف تو بیخویشتن مدار
چون جنس همدگر بگرفتند جنس جنس
هر جنس جنس گوهر خود کرد اختیار
با غیر جنس اگر بنشیند بود نفاق
مانند آب و روغن و مانند قیر و قار
تا چون به جنس خویش رود از خلاف جنس
زین سوی تشنهتر شده باشد بدان کنار
هرکه از تو میگریزد با دیگری خوشست
و آنک از تو میرمد به کسی دارد او قرار
و آن کو ترش نشست به پیش تو همچو ابر
خندان دلست پیش دگر کس چو نوبهار
گویی که نیست از مه غیبم به جز دریغ
وز جام و خمر روح مرا نیست جز خمار
آن نای و نوش یاد نمیآیدت که تو
خوش میخوری ز دست یکی دیو سنگسار
صد جام درکشی ز کف دیو آنگهی
بینی ترش کنی بخور ای خام پخته خوار
این جا سرک فکنده و رویک ترش ولیک
آن جا چو اژدهای سیه فام کوهسار
با جنس همچو سوسن و با غیر جنس گنگ
با جنس خویش چون گل و با غیر جنس خار
رو رو به جمله خلق نتانی تو جنس بود
شاخی ز صد درخت نشد حامل ثمار
چون شاخ یک درخت شدی زان دگر ببر
جویای وصل این شدهای دست از آن بدار
گر زانک جنس مفخر تبریز گشت جان
احسنت ای ولایت و شاباش کار و بار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به رابطه میان انسانها و جاذبههای طبیعی اشاره میکند. هر کس به نوع خود و جنس خویش جذب میشود و فقط کسی که به ذات و کیفیت یک فرد نزدیک است، میتواند از او خوشش بیاید. شاعر به این موضوع اشاره دارد که اگر دو شخص از جنسهای مختلف باشند، میان آنها اختلاف و نفاق به وجود میآید، مشابه ترکیب آب و روغن. او میگوید افرادی که از یکدیگر دور میشوند و به دیگران پناه میبرند، در واقع از محبتی که دارند، فرار میکنند. شاعر به این نکته نیز اشاره میکند که وقتی انسانها با دیگران همصحبت میشوند، میتوانند خوشحال به نظر برسند و از خود فاصله بگیرند. در نهایت، شاعر خواستار اتصال و نزدیکی به جنس حقیقی و اصیل است و از انسانها میخواهد که از تضادها و دوریها فاصله بگیرند.
هوش مصنوعی: هر کسی بر اساس ویژگیها و شخصیت خودش دوست و همراه انتخاب میکند.
هوش مصنوعی: کسی که عاشق توست، هرگز کسی نمیتواند او را به راحتی از دست بدهد. هیچکس نمیتواند مقام و ارزش او را درک کند و فقط کسی میتواند به او نزدیک شود که توانایی شکار دلباخته تو را داشته باشد.
هوش مصنوعی: هرگاه لطف و زیبایی تو ما را از خود بیخود کند، لطف تو را از ما دور نکن.
هوش مصنوعی: زمانی که افراد همنوع خود را انتخاب کردند، هر کس بر اساس ذات و ویژگیهای خود، انتخاب هایش را انجام داد.
هوش مصنوعی: اگر با کسی که با او همخوانی و توافق نداریم، کنار بیاییم، این نشاندهندهی نفاق است، مانند اینکه آب و روغن هرگز با هم ترکیب نمیشوند و همیشه از یکدیگر جدا میمانند.
هوش مصنوعی: وقتی شخص به چیزی که متعلق به خود اوست نزدیک میشود، به طور طبیعی از چیزهای دیگری که در خلاف جنس او هستند، بیشتر تشنه و مشتاق میشود.
هوش مصنوعی: هر کسی که از تو دور میشود، با دیگران خوش میگذرانند و کسی که از تو میرود، در آغوش دیگری آرامش پیدا میکند.
هوش مصنوعی: اگر کسی به تو با چهرهای ترش و عبوس رو کند، مانند ابرهایی است که در نگاه دیگران شاداب و خوشحال به نظر میرسند، همانند بهار که با آغاز خود زیبایی و شادابی را به همراه میآورد.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که جز حسرت و افسوس برای من چیزی باقی نمانده و از شراب و نوشیدنی هم تنها حالتی سرمستی به من دست داده است.
هوش مصنوعی: این بیت بیان میکند که تو به یاد نمیآوری آن ساز و لذت معطر که چقدر خوب است زمانی که تو از دست یک دیو سنگسار، خوشی میچشی. به عبارت دیگر، در دل سختیها و مشکلات، فراموش میکنی که چقدر زیبا و دلپذیر زندگی میتواند باشد.
هوش مصنوعی: اگر صد جام از دست دیو بگیری و بخوری، آن زمان میبینی که چهرهات ترش میشود. ای خام و نادان، از آن بخور که تا کنون نخوردهای.
هوش مصنوعی: در اینجا چهرهاش ناراحت و عبوس است، اما در آنجا مانند اژدهایی سیاه و غمانگیز در کوهها به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: انسان باید با افرادی که همفکر و همجنس او هستند، ارتباط برقرار کند و زندگی کند، چرا که این ارتباطات باعث شکوفایی و آرامش او میشود. در حالی که در برقراری رابطه با کسانی که به او شبیه نیستند، معمولاً دچار مشکل و ناراحتی میشود، مانند خارهایی که به گل آسیب میزنند.
هوش مصنوعی: تو نمیتوانی به همه مردم بگویی که چه باشی، زیرا حتی اگر از یک شاخه درخت صد میوه آمده باشد، آن شاخه نمیتواند همه آن میوهها را تحمل کند.
هوش مصنوعی: زمانی که مانند شاخهای از یک درخت بزرگ شدی، دیگر به دنبال وصل شدن به آن درخت نرو. از آن جدا شو و به مسیر خود ادامه بده.
هوش مصنوعی: اگرچه اینجا اشاره از تبریز و جنس باارزش آن است، در حقیقت میگوید که ای سرزمین، تو را ستایش میکنم و به خاطر کارها و تلاشهایت تبریک میگویم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای خواجه، این همه که تو بر میدهی شمار
بادام ترّ و سیکی و بهمان و باستار
مار است این جهان و جهانجوی مارگیر
از مارگیر مار برآرد همی دمار
نیلوفر کبود نگه کن میان آب
چون تیغ آبداده و یاقوت آبدار
همرنگ آسمان و به کردار آسمان
زردیش بر میانه چو ماه ده و چار
چون راهبی که دو رخ او سال و ماه زرد
[...]
از دیدن و بسودن رخسار و زلف یار
در دست مشک دارم و در دیده لاله زار
بامشک رنگ دارم از آن زلف مشکرنگ
با لاله کار دارم از آن روی لاله کار
ماندست چون دل من در زلف او سیر
[...]
یکروز مانده باز زماه بزرگوار
آیین مهر گان نتوان کرد خواستار
آواز چنگ وبربط و بوی شراب خوش
با ماه روزه کی بود این هر دو سازگار
ورزانکه یاد از و نکنی تنگدل شود
[...]
باران قطره قطره همی بارم ابروار
هر روز خیره خیره ازین چشم سیل بار
ز آن قطره قطره، قطره باران شده خجل
ز آن خیره خیره، خیره دل من ز هجر یار
یاری که ذره ذره نماید همی نظر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.