بخش ۳۱ - معاتبهٔ مصطفی علیهالسلام با صدیق رضی الله عنه کی ترا وصیت کردم کی به شرکت من بخر تو چرا بهر خود تنها خریدی و عذر او
گفت ای صدیق آخر گفتمت
که مرا انباز کن در مکرمت
گفت ما دو بندگان کوی تو
کردمش آزاد من بر روی تو
تو مرا میدار بنده و یار غار
هیچ آزادی نخواهم زینهار
که مرا از بندگیت آزادیست
بیتو بر من محنت و بیدادیست
ای جهان را زنده کرده ز اصطفا
خاص کرده عام را خاصه مرا
خوابها میدید جانم در شباب
که سلامم کرد قرص آفتاب
از زمینم بر کشید او بر سما
همره او گشته بودم ز ارتقا
گفتم این ماخولیا بود و محال
هیچ گردد مستحیلی وصف حال
چون ترا دیدم بدیدم خویش را
آفرین آن آینهٔ خوش کیش را
چون ترا دیدم محالم حال شد
جان من مستغرق اجلال شد
چون ترا دیدم خود ای روح البلاد
مهر این خورشید از چشمم فتاد
گشت عالیهمت از تو چشم من
جز به خواری ننگرد اندر چمن
نور جستم خود بدیدم نور نور
حور جستم خود بدیدم رشک حور
یوسفی جستم لطیف و سیم تن
یوسفستانی بدیدم در تو من
در پی جنت بدم در جست و جو
جنتی بنمود از هر جزو تو
هست این نسبت به من مدح و ثنا
هست این نسبت به تو قدح و هجا
همچو مدح مرد چوپان سلیم
مر خدا را پیش موسی کلیم
که بجویم اشپشت شیرت دهم
چارقت دوزم من و پیشت نهم
قدح او را حق به مدحی برگرفت
گر تو هم رحمت کنی نبود شگفت
رحم فرما بر قصور فهمها
ای ورای عقلها و وهمها
ایها العشاق اقبالی جدید
از جهان کهنهٔ نوگر رسید
زان جهان کو چارهٔ بیچارهجوست
صد هزاران نادره دنیا دروست
ابشروا یا قوم اذ جاء الفرج
افرحوا یا قوم قد زال الحرج
آفتابی رفت در کازهٔ هلال
در تقاضا که ارحنا یا بلال
زیر لب میگفتی از بیم عدو
کوری او بر مناره رو بگو
میدمد در گوش هر غمگین بشیر
خیز ای مدبر ره اقبال گیر
ای درین حبس و درین گند و شپش
هین که تا کس نشنود رستی خمش
چون کنی خامش کنون ای یار من
کز بن هر مو بر آمد طبلزن
آنچنان کر شد عدو رشکخو
گوید این چندین دهل را بانگ کو
میزند بر روش ریحان که طریست
او ز کوری گوید این آسیب چیست
میشکنجد حور دستش میکشد
کور حیران کز چه دردم میکند
این کشاکش چیست بر دست و تنم
خفتهام بگذار تا خوابی کنم
آنک در خوابش همیجویی ویست
چشم بگشا کان مه نیکو پیست
زان بلاها بر عزیزان بیش بود
کان تجمش یار با خوبان فزود
لاغ با خوبان کند بر هر رهی
نیز کوران را بشوراند گهی
خویش را یکدم برین کوران دهد
تا غریو از کوی کوران بر جهد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، شاعر با زبان عاشقانه و هنری از احساسات و تجربیات خود در برابر محبوبش صحبت میکند. او ابتدا از محبوب خود درخواست میکند که او را در مقام بندگی و خدمت بپذیرد و از آزادی خود صرفنظر کند، زیرا بیمحبوبی، برایش عذابآور است. او به بینایی خاصی اشاره میکند که هنگام دیدن محبوب خود پیدا کرده و از زیباییهای او به ستایش میپردازد.
شاعر همچنین خوابها و رؤیاهای خود را از زمان جوانی یادآوری میکند که در آنها محبوب خود را به شکلهای مختلف میدیده و از وی الهام میگرفته است. او درمییابد که وجود محبوبش در زندگیاش به او نور و زندگی میدهد و باعث میشود از کشاکشهای دنیایی فاصله گیرد.
در ادامه، شاعر به سرشار شدن خود از شوق و عشق در کنار محبوب اشاره میکند و از طرفی میخواهد که دیگران نیز از آمدن روزی نو و برطرف شدن نگرانیها باخبر شوند. او در نهایت به وضعیت خود و اطرافیان در دنیای سخت و دردناک میپردازد و با اشعار خود، نوید آزادی و رستگاری را میدهد.
هوش مصنوعی: دوست عزیز، آخر به تو گفتم که در کارهای نیکو و محبتهایم یار و همرزمی برای من باش.
هوش مصنوعی: گفت: ما دو تا بنده در راه تو هستیم، اما من خود را آزاد میدانم و فقط به تو نگاه میکنم.
هوش مصنوعی: تو مرا به خود وابسته و نزدیک نگهدار، من هیچگونه آزادی نمیخواهم، ای کاش!
هوش مصنوعی: بدون تو، من از بندگی و وابستگی رهایی یافتهام، اما در غیبت تو، زندگیام پر از درد و سختی است.
هوش مصنوعی: ای جهان، تو را با انتخاب ویژهای زنده کردهاند و همه را به چیزی خاص تبدیل کردهاند، اما من را به ویژهتری انتخاب کردهاند.
هوش مصنوعی: در دوران جوانی، رویاهایی میدیدم که مانند آفتاب به من سلام میکرد.
هوش مصنوعی: از زمین مرا به آسمان بالا برد و به همراه او شدم، در حالی که از اوج و بلندیاش بهرهمند شده بودم.
هوش مصنوعی: گفتم این افسردگی و حالات عجیب ممکن است وجود نداشته باشد و هیچ چیز نمیتواند توصیف حال و اوضاع من باشد.
هوش مصنوعی: زمانی که تو را دیدم، به نوعی خودم را نیز دیدم. چه خوب که همچون آینهای زیبا، بازتاب زیباییها و ویژگیهایم را به من نشان دادی.
هوش مصنوعی: زمانی که تو را دیدم، حال و احوالم تغییر کرد و جان من در عظمت و جلال و شکوه غرق شد.
هوش مصنوعی: وقتی تو را دیدم، ای روح شهر، نور این خورشید از چشمانم محو شد.
هوش مصنوعی: چشم من به غیر از تو هیچکس را نمیبیند و تنها به تو نگاه میکند. در میان گلها، جز تو کسی را شایسته نمیداند و به دیگران توجه نمیکند.
هوش مصنوعی: من به دنبال نور رفتم و خودم را در آن دیدم، سپس به دنبال زیبایی و جمال حور رفتم و خودم را مثلاً در زیبایی آن دیدم.
هوش مصنوعی: در جستجوی یوسف زیبا و لطیف هستم و تو را در این راه دیدم که به زیبایی یوسف اهل یوسفستان میمانی.
هوش مصنوعی: در تلاش برای رسیدن به بهشت، به بهشتی برخورد کردم که از هر قسمت تو نمایان بود.
هوش مصنوعی: این رابطه برای من ستودنی و تحسینبرانگیز است، اما برای تو انتقاد و عیبجویی به حساب میآید.
هوش مصنوعی: مانند ستایش مردی نیکوکار که چوپانی است، خداوند را نیز در پیشگاه موسی، پیامبر بزرگ، ستایش میکند.
هوش مصنوعی: من به دنبال تو میگردم، تا به تو نرمی دهم و خودم را در پیش تو قرار دهم.
هوش مصنوعی: اگر خداوند او را به ستایش بیفکند، اگر تو نیز بر او رحم کنی، جای شگفتی نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: به ما رحم کن بر نواقص درک و فهممان، ای کسی که فراتر از عقلها و تصورات هستی.
هوش مصنوعی: ای عاشقان، بار دیگر فرصتی تازه در دنیا بر ما رسیده است که از نو آغاز شود.
هوش مصنوعی: در جهانی که به دنبال نجات بینوایان است، هزاران چیز برجسته و نادر وجود دارد.
هوش مصنوعی: ای مردم، خوشحال باشید! چون فرج و نجات نزدیک است. ای مردم، غم و سختی از بین رفته است، شاد باشید!
هوش مصنوعی: خورشید به کعبهٔ هلال رفت و از بلال درخواست کرد که صدای اذانش را بلند کند و او را آرامش بخشد.
هوش مصنوعی: مخفیانه به خودت میگفتی که نگران دشمن هستی و او را در بالای مناره ببین.
هوش مصنوعی: در گوش هر فرد غمگینی صدای خوشی میپیچد و او را به خوشبختی و موفقیت فرا میخواند. ای مدیر و راهنمای زندگی، فرصتهای خوب را غنیمت بشمار.
هوش مصنوعی: ای کسی که در این زندان و در این کثافت و آلودگی به سر میبری، توجه کن که تا زمانی که هیچکس صدای تو را نشنود، سکوت کن و صبر داشته باش.
هوش مصنوعی: ای دوست، وقتی تو سکوت کنی، متوجه میشوم که صدای طبل از عمق وجودم به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: دشمن به قدری حسود و کر شده است که میگوید چرا این همه صداهای بلندی که از طبلها میآید، وجود دارد.
هوش مصنوعی: او بر روی ریحان ضربه میزند و میگوید به خاطر کوریاش، این چطور آسیبی است؟
هوش مصنوعی: دست حور به آرامی میکشد و باعث میشود که کسی که کور است و در حیرت بهسر میبرد، از این درد متوجه نشود.
هوش مصنوعی: این درگیری و تنش چیست که بر روی دست و بدن من است؟ بگذارید بخوابم و استراحت کنم.
هوش مصنوعی: در خواب هم که به جستجوی او هستی، چشمانت را باز کن، زیرا او همان مه زیباست.
هوش مصنوعی: عزیزان بیشتر از بلاها رنج میبرند، زیرا محبوبی مانند تجمش در کنار زیبایانی که وجود دارند، به دوستیشان افزوده میشود.
هوش مصنوعی: وقتی با نیکوکاران همراه شوی، حتی در راههای دشوار هم میتوانی دیگران را به حرکت واداری و آنها را به فعالیت درآوری.
هوش مصنوعی: انسان باید برای مدتی خود را در موقعیتهای سخت و دشوار قرار دهد تا بتواند از تجربیات و آموختههای آن شرایط بهرهمند شود و از آنها به خوبی استفاده کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.