بخش ۱۷۳ - دادن شاه گوهر را میان دیوان و مجمع به دست وزیر کی این چند ارزد و مبالغه کردن وزیر در قیمت او و فرمودن شاه او را کی اکنون این را بشکن و گفت وزیر کی این را چون بشکنم الی آخر القصه
شاه روزی جانب دیوان شتافت
جمله ارکان را در آن دیوان بیافت
گوهری بیرون کشید او مستنیر
پس نهادش زود در کف وزیر
گفت چونست و چه ارزد این گهر
گفت به ارزد ز صد خروار زر
گفت بشکن گفت چونش بشکنم
نیکخواه مخزن و مالت منم
چون روا دارم که مثل این گهر
که نیاید در بها گردد هدر
گفت شاباش و بدادش خلعتی
گوهر از وی بستد آن شاه و فتی
کرد ایثار وزیر آن شاه جود
هر لباس و حله کو پوشیده بود
ساعتیشان کرد مشغول سخن
از قضیه تازه و راز کهن
بعد از آن دادش به دست حاجبی
که چه ارزد این به پیش طالبی
گفت ارزد این به نیمهٔ مملکت
کش نگهدارا خدا از مهلکت
گفت بشکن گفت ای خورشیدتیغ
بس دریغست این شکستن را دریغ
قیمتش بگذار بین تاب و لمع
که شدست این نور روز او را تبع
دست کی جنبد مرا در کسر او
که خزینهٔ شاه را باشم عدو
شاه خلعت داد ادرارش فزود
پس دهان در مدح عقل او گشود
بعد یک ساعت به دست میر داد
در را آن امتحان کن باز داد
او همین گفت و همه میران همین
هر یکی را خلعتی داد او ثمین
جامگیهاشان همیافزود شاه
آن خسیسان را ببرد از ره به جاه
این چنین گفتند پنجه شصت امیر
جمله یک یک هم به تقلید وزیر
گرچه تقلیدست استون جهان
هست رسوا هر مقلد ز امتحان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، شاه به دیوان رفت و سنگ قیمتی را که به ارزش صد خروار طلا بود، به وزیر نشان داد و از او پرسید که چه کار باید با آن کرد. وزیر پیشنهاد میکند که سنگ را نشکنند، زیرا ارزش آن بسیار بالاست. شاه به او خلعتی میدهد و وزیر سنگ را از او میدزدد. سپس شاه به تقسیم خلعتها و مدح عقل وزیر پرداخته و به دیگر امیران نیز خلعت میدهد. در نهایت، همه امیران از وزیر تقلید میکنند، اما این تقلید نشاندهنده رسوایی آنهاست. متن به نقد تقلید و ارزش واقعی اشیاء میپردازد.
هوش مصنوعی: روزی شاه به سوی دیوان رفت و تمامی اجزای اساسی را در آن مکان یافت.
هوش مصنوعی: او گوهری را که درخشان و ارزشمند بود، بیرون آورد و فوری آن را در دست وزیر گذاشت.
هوش مصنوعی: سوال کرد که ارزش این گوهر چیست؟ پاسخ داد: به اندازهای ارزش دارد که از صد خروار طلا بیشتر میارزد.
هوش مصنوعی: گفت بشکن، یکی پاسخ داد: اگر این کار را بکنی، من کسی هستم که به سود و منفعت تو اهمیت میدهم و از مال و اموال تو محافظت میکنم.
هوش مصنوعی: چرا باید اجازه بدهم که همچون این گوهر ارزشمند که در قیمتش بیارزش بماند، هدر برود؟
هوش مصنوعی: گفت تبریک و به او لباس گرانبهایی هدیه داد، آن پادشاه جوان نیز از او قدردانی کرد.
هوش مصنوعی: وزیر آن پادشاه بخشندگی، تمام لباسها و زرهای که بر تن داشت را به دیگران بخشید.
هوش مصنوعی: آنها به سرعت در حال صحبت درباره یک موضوع جدید و یک راز قدیمی بودند.
هوش مصنوعی: پس از آن، آن چیز را به دست نگهبانی داد که متوجه شد ارزش این چیز در برابر خواستهی طالب کم اهمیت است.
هوش مصنوعی: گفت اگر این موضوع به اندازهٔ نیمهٔ کشور ارزش دارد، ای خداوند، مرا از مصیبت و خطر نجات بده.
هوش مصنوعی: گفت که بشکن، ولی ای خورشید، این شکستن بسیار متأسفانه است.
هوش مصنوعی: قیمت او را در میان تابش و درخشش قرار بده، زیرا این نور روزی باعث تب از شوق و اشتیاق او شده است.
هوش مصنوعی: کسی که به من آسیب برساند، به مانند آن است که با خزانهٔ شاه دشمنی کرده است.
هوش مصنوعی: سلطان هدایایی بخشید و از این رو اثرش بر دیگران بیشتر شد، سپس مردم در ستایش عقل و تدبیر او زبان به مدح گشودند.
هوش مصنوعی: بعد از یک ساعت، به مردی که در دست داشت، گفت در را امتحان کن و او در را باز کرد.
هوش مصنوعی: او این را گفت و همه صاحبان قدرت نیز همینطور عمل کردند و برای هر یک از آنها نعمتی بخشید.
هوش مصنوعی: شاه به خاطر جامههای فاخر و زیبای آنها، آن خسیسان را از راهش دور کرد و به مقام و منزلت آنان افزود.
هوش مصنوعی: گفتند که امیر شصت پنجه دارد و همه افراد زیر دست او نیز هر کدام به گونهای از وزیر تقلید میکنند.
هوش مصنوعی: اگرچه دنیا مانند یک تقلید به نظر میرسد، اما در حقیقت، هر کسی که تقلید کند، به خاطر آزمونهایی که پشت سر میگذارد، رسوا میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.