دید در ایام آن شیخ فقیر
مصحفی در خانهٔ پیری ضریر
پیش او مهمان شد او وقت تموز
هر دو زاهد جمع گشته چند روز
گفت اینجا ای عجب مصحف چراست
چونک نابیناست این درویش راست
اندرین اندیشه تشویشش فزود
که جز او را نیست اینجا باش و بود
اوست تنها مصحفی آویخته
من نیم گستاخ یا آمیخته
تا بپرسم نه خمش صبری کنم
تا به صبری بر مرادی بر زنم
صبر کرد و بود چندی در حرج
کشف شد کالصبر مفتاح الفرج
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در روزگاری، شیخی فقیر به خانه پیر نابینایی رفت. در آنجا هر دو زاهد چند روز مهمان هم بودند. شیخ به مصحفی که در آنجا بود توجه کرد و حیرت کرد که چگونه یک درویش نابینا میتواند چنین کتابی داشته باشد. او در دلش مشغو به فکر شد و خواست بپرسد، اما صبر کرد تا فرصت مناسب پیش آید. مدتی در این انتظار بود و این صبر او در نهایت به فَرَج و کشف حقیقت منجر شد.
هوش مصنوعی: در روزگاری، او مردی فقیر و کاردان را در خانهٔ یک پیرمرد نابینا مشاهده کرد.
هوش مصنوعی: در فصل گرما، هر دو زاهد به مهمانی پیش او رفتند و چند روزی با هم جمع شدند.
هوش مصنوعی: در اینجا شخصی تعجب میکند که چرا کتابی در این مکان وجود دارد، زیرا درویش اینجا نابینا است و نمیتواند ببینید.
هوش مصنوعی: در این فکر که هیچکس جز او در اینجا نیست، نگرانی و اضطراب او بیشتر شد.
هوش مصنوعی: او تنها کسی است که من به او وابستهام و به دیگران کمتر اعتماد دارم یا مانند آنها درگیر نیستم.
هوش مصنوعی: برای اینکه بتوانم سؤال بپرسم و به آرامش برسم، صبر میکنم تا به خواستهام دست یابم.
هوش مصنوعی: مدت زمانی را صبر کرد و در سختی بود تا اینکه شگرفی پیش آمد؛ زیرا صبر کلید گشایش است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.