پادشاهی بندهای را از کرم
بر گزیده بود بر جملهٔ حشم
جامگی او وظیفهٔ چل امیر
ده یک قدرش ندیدی صد وزیر
از کمال طالع و اقبال و بخت
او ایازی بود و شه محمود وقت
روح او با روح شه در اصل خویش
پیش ازین تن بوده هم پیوند و خویش
کار آن دارد که پیش از تن بدست
بگذر از اینها که نو حادث شدست
کار عارفراست کو نه احولست
چشم او بر کشتهای اولست
آنچ گندم کاشتندش و آنچ جو
چشم او آنجاست روز و شب گرو
آنچ آبستست شب جز آن نزاد
حیلهها و مکرها بادست باد
کی کند دل خوش به حیلتهای گش
آنک بیند حیلهٔ حق بر سرش
او درون دام و دامی مینهد
جان تو نی آن جهد نی این جهد
گر بروید ور بریزد صد گیاه
عاقبت بر روید آن کشتهٔ اله
کشت نو کارند بر کشت نخست
این دوم فانیست و آن اول درست
تخم اول کامل و بگزیده است
تخم ثانی فاسد و پوسیده است
افکن این تدبیر خود را پیش دوست
گرچه تدبیرت هم از تدبیر اوست
کار آن دارد که حق افراشتست
آخر آن روید که اول کاشتست
هرچه کاری از برای او بکار
چون اسیر دوستی ای دوستدار
گرد نفس دزد و کار او مپیچ
هرچه آن نه کار حق هیچست هیچ
پیش از آنک روز دین پیدا شود
نزد مالک دزد شب رسوا شود
رخت دزدیده به تدبیر و فنش
مانده روز داوری بر گردنش
صد هزاران عقل با هم بر جهند
تا به غیر دامِ او دامی نهند
دام خود را سختتر یابند و بس
کی نماید قوتی با باد، خس
گر تو گویی فایدهٔ هستی چه بود
در سؤالت فایده هست ای عنود
گر ندارد این سؤالت فایده
چه شنویم این را عبث بی عایده
ور سؤالت را بسی فایدههاست
پس جهان بی فایده آخر چراست
ور جهان از یک جهت بی فایدهست
از جهتهای دگر پر عایدهست
فایدهٔ تو گر مرا فایده نیست
مر ترا چون فایدهست از وی مهایست
حُسن یوسف عالمی را فایده
گرچه بر اخوان عبث بد زایده
لحن داوودی چنان محبوب بود
لیک بر محروم بانگ چوب بود
آب نیل از آب حیوان بُد فزون
لیک بر محروم و منکر بود خون
هست بر مؤمن شهیدی زندگی
بر منافق مردنست و ژندگی
چیست در عالم بگو یک نعمتی
که نه محرومند از وی امتی
گاو و خر را فایده چه در شِکر
هست هر جان را یکی قوتی دگر
لیک گر آن قوت بر وی عارضیست
پس نصیحت کردن او را رایضیست
چون کسی کو از مرض گِل داشت دوست
گرچه پندارد که آن خود قوت اوست
قوت اصلی را فرامش کرده است
روی در قوت مرض آورده است
نوش را بگذاشته سم خورده است
قوت علت را چو چربش کرده است
قوت اصلی بشر نور خداست
قوت حیوانی مرورا ناسزاست
لیک از علت درین افتاد دل
که خورد او روز و شب زین آب و گِل
روی زرد و پای سست و دل سبک
کو غذای والسما ذات الحبک
آن غذای خاصگان دولتست
خوردن آن بی گلو و آلتست
شد غذای آفتاب از نور عرش
مر حسود و دیو را از دود فرش
در شهیدان یرزقون فرمود حق
آن غذا را نی دهان بد نی طبق
دل ز هر یاری غذایی میخورد
دل ز هر علمی صفایی میبرد
صورت هر آدمی چون کاسه ایست
چشم از معنی او حساسه ایست
از لقای هر کسی چیزی خوری
وز قران هر قرین چیزی بری
چون ستاره با ستاره شد قرین
لایق هر دو اثر زاید یقین
چون قران مرد و زن زاید بشر
وز قران سنگ و آهن شد شرر
وز قران خاک با بارانها
میوهها و سبزه و ریحانها
وز قران سبزهها با آدمی
دلخوشی و بیغمی و خرمی
وز قران خرمی با جان ما
میبزاید خوبی و احسان ما
قابل خوردن شود اجسام ما
چون بر آید از تفرج کام ما
سرخ رویی از قران خون بود
خون ز خورشید خوش گلگون بود
بهترین رنگها سرخی بود
وان ز خورشیدست و از وی میرسد
هر زمینی کان قرین شد با زحل
شوره گشت و کشت را نبود محل
قوت اندر فعل آید ز اتفاق
چون قران دیو با اهل نفاق
این معانی راست از چرخ نهم
بی همه طاق و طرم طاق و طرم
خلق را طاق و طرم عاریتست
امر را طاق و طرم ماهیتست
از پی طاق و طرم خواری کشند
بر امید عز در خواری خوشند
بر امید عز دهروزهٔ خدوک
گردن خود کردهاند از غم چو دوک
چون نمیآیند اینجا که منم
کاندرین عز آفتاب روشنم
مشرق خورشید برج قیرگون
آفتاب ما ز مشرقها برون
مشرق او نسبت ذرات او
نه بر آمد نه فرو شد ذات او
ما که واپس ماند ذرات وییم
در دو عالم آفتاب بی فییم
باز گِرد شمس میگردم عجب
هم ز فر شمس باشد این سبب
شمس باشد بر سببها مطلع
هم ازو حبل سببها منقطع
صد هزاران بار ببریدم امید
از کی از شمس این شما باور کنید؟
تو مرا باور مکن کز آفتاب
صبر دارم من و یا ماهی ز آب
ور شوم نومید نومیدی من
عین صنع آفتابست ای حسن
عین صنع از نفس صانع چون برد
هیچ هست از غیر هستی چون چرد
جمله هستیها ازین روضه چرند
گر براق و تازیان ور خود خرند
وانک گردشها از آن دریا ندید
هر دم آرد رو به محرابی جدید
او ز بحر عذب آب شور خورد
تا که آب شور او را کور کرد
بحر میگوید به دست راست خور
ز آب من ای کور تا یابی بصر
هست دست راست اینجا ظن راست
کو بداند نیک و بد را کز کجاست
نیزهگردانیست ای نیزه که تو
راست میگردی گهی گاهی دوتو
ما ز عشق شمس دین بی ناخنیم
ورنه ما آن کور را بینا کنیم
هان ضیاء الحق حسام الدین تو زود
داروش کن کوری چشم حسود
توتیای کبریای تیزفعل
داروی ظلمتکش استیزفعل
آنک گر بر چشم اعمی بر زند
ظلمت صد ساله را زو بر کند
جمله کوران را دواکن جز حسود
کز حسودی بر تو میآرد جحود
مر حسودت را اگر چه آن منم
جان مده تا همچنین جان میکنم
آنک او باشد حسود آفتاب
وانک میرنجد ز بود آفتاب
اینت درد بیدوا کوراست آه
اینت افتاده ابد در قعر چاه
نفی خورشید ازل بایست او
کی برآید این مراد او بگو
باز آن باشد که باز آید به شاه
باز کورست آنک شد گمکرده راه
راه را گم کرد و در ویران فتاد
باز در ویران بر جغدان فتاد
او همه نورست از نور رضا
لیک کورش کرد سرهنگ قضا
خاک در چشمش زد و از راه برد
در میان جغد و ویرانش سپرد
بر سری جغدانش بر سر میزنند
پر و بال نازنینش میکنند
ولوله افتاد در جغدان که ها
باز آمد تا بگیرد جای ما
چون سگان کوی پر خشم و مهیب
اندر افتادند در دلق غریب
باز گوید من چه در خوردم به جغد
صد چنین ویران فدا کردم به جغد
من نخواهم بود اینجا میروم
سوی شاهنشاه راجع میشوم
خویشتن مکشید ای جغدان که من
نه مقیمم میروم سوی وطن
این خراب آباد در چشم شماست
ورنه ما را ساعد شه ناز جاست
جغد گفتا باز حیلت میکند
تا ز خان و مان شما را بر کند
خانههای ما بگیرد او به مکر
برکند ما را به سالوسی ز وکر
مینماید سیری این حیلتپرست
والله از جمله حریصان بدترست
او خورد از حرص طین را همچو دبس
دنبه مسپارید ای یاران به خرس
لاف از شه میزند وز دست شه
تا برد او ما سلیمان را ز ره
خود چه جنس شاه باشد مرغکی
مشنوش گر عقل داری اندکی
جنس شاهست او و یا جنس وزیر
هیچ باشد لایق گوزینه سیر
آنچ میگوید ز مکر و فعل و فن
هست سلطان با حشم جویای من
اینت مالیخولیای ناپذیر
اینت لاف خام و دام گولگیر
هر که این باور کند از ابلهیست
مرغک لاغر چه درخورد شهیست
کمترین جغد ار زند بر مغز او
مر ورا یاریگری از شاه کو
گفت باز ار یک پر من بشکند
بیخ جغدستان شهنشه بر کند
جغد چه بود خود اگر بازی مرا
دل برنجاند کند با من جفا
شه کند توده به هر شیب و فراز
صد هزاران خرمن از سرهای باز
پاسبان من عنایات ویست
هر کجا که من روم شه در پیست
در دل سلطان خیال من مقیم
بی خیال من دل سلطان سقیم
چون بپراند مرا شه در روش
میپرم بر اوج دل چون پرتوش
همچو ماه و آفتابی میپرم
پردههای آسمانها میدرم
روشنی عقلها از فکرتم
انفطار آسمان از فطرتم
بازم و حیران شود در من هما
جغد کی بود تا بداند سر ما
شه برای من ز زندان یاد کرد
صد هزاران بسته را آزاد کرد
یک دمم با جغدها دمساز کرد
از دم من جغدها را باز کرد
ای خنک جغدی که در پرواز من
فهم کرد از نیکبختی راز من
در من آویزید تا نازان شوید
گرچه جغدانید شهبازان شوید
آنک باشد با چنان شاهی حبیب
هر کجا افتد چرا باشد غریب
هر که باشد شاه دردش را دوا
گر چو نی نالد نباشد بی نوا
مالک ملک نیم من طبلخوار
طبل بازم میزند شه از کنار
طبل باز من ندای ارجعی
حق گواه من به رغم مدعی
من نیم جنس شهنشه دور ازو
لیک دارم در تجلی نور ازو
نیست جنسیت ز روی شکل و ذات
آب جنس خاک آمد در نبات
باد جنس آتش آمد در قوام
طبع را جنس آمدست آخر مدام
جنس ما چون نیست جنس شاه ما
مای ما شد بهر مای او فنا
چون فنا شد مای ما او ماند فرد
پیش پای اسپ او گردم چو گرد
خاک شد جان و نشانیهای او
هست بر خاکش نشان پای او
خاک پایش شو برای این نشان
تا شوی تاج سر گردنکشان
تا که نفریبد شما را شکل من
نُقلِ من نوشید پیش از نَقلِ من
ای بسا کس را که صورت راه زد
قصد صورت کرد و بر الله زد
آخر این جان با بدن پیوسته است
هیچ این جان با بدن مانند هست
تاب نور چشم با پیهست جفت
نور دل در قطرهٔ خونی نهفت
شادی اندر گرده و غم در جگر
عقل چون شمعی درون مغز سر
این تعلقها نه بی کیفست و چون
عقلها در دانش چونی زبون
جان کل با جان جزو آسیب کرد
جان ازو دُرّی ستد در جیب کرد
همچو مریم، جان از آن آسیب جیب
حامله شد از مسیح دلفریب
آن مسیحی نه که بر خشک و ترست
آن مسیحی کز مساحت برترست
پس ز جان جان چو حامل گشت جان
از چنین جانی شود حامل جهان
پس جهان زاید جهانی دیگری
این حشر را وا نماید محشری
تا قیامت گر بگویم بشمرم
من ز شرح این قیامت قاصرم
این سخنها خود به معنی یا ربیست
حرفها دام دم شیرینلبیست
چون کند تقصیر پس چون تن زند
چونک لبیکش به یارب میرسد
هست لبیکی که نتوانی شنید
لیک سر تا پای بتوانی چشید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری از مولانا است که به تمایلات انسانی، فهم عارفانه و رابطه میان انسان و خدا میپردازد. مولانا با استفاده از تمثیلهایی چون داستان پادشاه و بندهای از کرم، به توصیف مقام عارفان و بالاخص ایاز، بنده نیکوکار و مورد علاقه پادشاه میپردازد. وی به این نکته اشاره میکند که آدمی باید به کشتهای اولیه خود، یعنی اعمال نیک و بنیادین، توجه کند و از ترفندها و مکرهای دنیا دوری کند.
متن همچنین به نکتهای اشاره دارد که در عالم، هر موجودی به طریقی از نعمات الهی برخوردار است و عدم وجود فایده در چیزی به این معنا نیست که در جنبههای دیگر آن نفعی وجود ندارد. مولانا با مثالهای مختلف به تشریح این باور میپردازد که حقیقت و معنای زندگی، نور الهی است و نیرو، غیر از عشق الهی نیست. او به تبیین وضعیت انسان در دنیا و مشکلات آن، و نیاز به ارتباط با خدا و نور حقیقت میپردازد.
مولانا بر این موضوع تأکید دارد که انسانها در جستجوی حقیقت و نور الهی هستند و برای رسیدن به آن باید از تنگناهای دنیوی فراتر روند و خود را به خدا نزدیک کنند. این متن به نوعی دعوت به بیداری و توجه به معنویت و حقیقت در زندگی است.
هوش مصنوعی: پادشاه به خاطر بزرگواریاش، یکی از نوکرانش را نسبت به سایر خدمتکاران انتخاب کرده بود.
هوش مصنوعی: در این بیت به این موضوع اشاره میشود که اگرچه وزیران بسیاری در یک حکومت حضور دارند، اما هر یک از آنها در اجرای وظایف خود به اندازه کافی توجه نمیکنند و نتیجه کار آنها ممکن است ناچیز باشد. در واقع، به اهمیت و ارزش واقعی اقدامات کسانی که در مقامهای بالا هستند، اشاره میکند و میگوید که ممکن است در نهایت آنچه مورد انتظار است، به دست نیاید.
هوش مصنوعی: به خاطر خوششانسی و اقبال خوب او، ایاز در زمان حکومت شه محمود قرار داشت.
هوش مصنوعی: روح او در اصل و ذات خود پیش از این بدن، با روح شه پیوند داشته و نسبت دوستانهای با هم دارند.
هوش مصنوعی: قبل از اینکه دچار مشکلات و گرفتاریهای جدید شوی، بهتر است از مسائل و مشکلاتی که در حال حاضر با آنها مواجهی عبور کنی و به کار و فعالیتهای خودت توجه کنی.
هوش مصنوعی: کار عارف واقعی این است که با چشم دل به حقیقتها نگاه کند و نه اینکه همانند افراد نادان تنها به ظاهر چیزها توجه کند. عارفان بر عمقها و ریشههای حقایق آگاهند و از ظواهر فراتر میروند.
هوش مصنوعی: آنچه که در زندگی انجام دادهاند و بر اساس آن انتظار نتیجه دارند، به طور دائمی در فکر و ذهن آنان حاضر است و روز و شب به آن مشغولند.
هوش مصنوعی: چیزی که در شب نهفته است، جز آنکه فریبها و نیرنگها را به وجود آورد، به دست باد نخواهد آمد.
هوش مصنوعی: کیست که دلش به فریبهای ظاهری خوش شود، زمانی که حقیقت الهی را در زندگیاش ببیند؟
هوش مصنوعی: او جان تو را درون دام میگذارد، نه به خاطر تلاش توست و نه به خاطر تلاش دیگران.
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است که صدها گیاه بروید و بریزد، اما در نهایت آن چیزی که به عنوان اثر الهی رقم خورده، روی خواهد کرد.
هوش مصنوعی: کار جدیدی که در حال حاضر آغاز میشود، بر اساس زحمات و کارهای قبلی بنا شده است. این کار جدید موقتی و زودگذر است، اما آن کار اولیه و اساسی همواره پایدار خواهد ماند.
هوش مصنوعی: تخم اول سالم و خوب است، اما تخم دوم خراب و فاسد شده است.
هوش مصنوعی: خودت را برای آن دوست آماده کن و برای او تدبیر بیندیش، حتی اگر راهکارهایت هم تحت تأثیر تدبیر او باشد.
هوش مصنوعی: کارهای انسانی نتیجه تلاشها و زحماتی است که در ابتدا انجام شده است. همانطور که نتیجهای که امروز میبینیم، بر اساس کارهایی است که در گذشته انجام دادهایم.
هوش مصنوعی: هرچه برای او انجام دهی، مانند کسی است که در بند محبت دوستت قرار دارد.
هوش مصنوعی: هرگز در کار دزد و نفس او پیچیده نشو، زیرا آنچه که به حق مربوط نیست، هیچ ارزشی ندارد.
هوش مصنوعی: قبل از اینکه روز قیامت و حقیقتهای دینی آشکار شود، دزد در برابر مالک خود در تاریکی شب رسوا خواهد شد.
هوش مصنوعی: با تدبیر و cunning او، کسی که لباسش را دزدیده است، در روز قیامت بر گردنش باقی میماند.
هوش مصنوعی: بسیاری از خردها و اندیشهها با هم جمع میشوند تا دامی غیر از دام او ایجاد کنند.
هوش مصنوعی: اگر دام قویتری بگذارند، دیگر چه امیدی است که چمنزار بر باد به قوت خود ادامه دهد؟
هوش مصنوعی: اگر تو میپرسی فایدهٔ وجود چیست، در همان سوالت خود به نوعی فایده وجود دارد، ای stubborn.
هوش مصنوعی: اگر این سوال شما سودی ندارد، پس چرا این را بشنویم که بیهوده است و نتیجهای ندارد؟
هوش مصنوعی: اگر پرسش تو بسیاری از سودها و فایدهها را به دنبال دارد، پس چرا در نهایت به نظر میرسد که این جهان بیفایده است؟
هوش مصنوعی: اگر از یک سو به جهان نگاه کنیم، به نظر میرسد بیفایده است، اما از دیگر جنبهها و زوایا، بسیار سودمند و پربار است.
هوش مصنوعی: اگر نفعی برای من از تو وجود ندارد، برای تو که سودی دارد چون روشنایی ماه است.
هوش مصنوعی: زیبایی يوسف اثرات مثبت بسیاری برای عالم دارد، حتی اگر برادران او از این زیبایی بهرهای نبردند و به بیهودگی ایراد گرفتند.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی صدای داوود اشاره دارد که بسیار دلنشین و محبوب است، اما در عین حال بر محرومین و بیصداها، صدای چوب و تنبیه جاری است. به عبارت دیگر، در حالی که برخی از صداها و هنرها مورد تحسین و ستایش قرار میگیرد، کسانی که از این نعمتها محروم هستند، با درد و رنج مواجهاند.
هوش مصنوعی: آب نیل از آب حیوان بهتر و بیشتر است، اما برای کسی که از آن محروم است یا آن را انکار میکند، هیچ فایدهای ندارد و بیفایده میماند.
هوش مصنوعی: زندگی برای مؤمن مثل شهادت است و او با شجاعت زندگی میکند، اما برای منافق، زندگی کردن به معنای مردن است و او هیچ استقلالی در زندگی ندارد.
هوش مصنوعی: در دنیا چه نعمتی وجود دارد که هیچ گروهی از آن بیبهره نمانند؟
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده که هر موجود زندهای به نوعی نیاز به قوت و تغذیهای متفاوت دارد. برای مثال، گاو و خر هر کدام به نوع خاصی از خوراک و تأمین انرژی نیاز دارند. همچنین، این موضوع نشاندهندهی تنوع نیازهای زندگی است و اینکه هر موجودی باید طبق طبیعت و شرایط خود تغذیه مناسب را دریافت کند.
هوش مصنوعی: اگر بر او نیرویی غیرقابل کنترل عارض شده باشد، آنگاه نصیحت کردن او کارساز خواهد بود.
هوش مصنوعی: کسی که به بیماری گل مبتلاست، حتی اگر فکر کند که آن بیماری به او قدرت میدهد، اما در واقع چنین نیست.
هوش مصنوعی: او از قدرت اصلی خود غافل شده و بر روی ضعف و بیماری تکیه کرده است.
هوش مصنوعی: نوشی که تازه و خوشمزه بود، اکنون به خاطر زهر طعمی تلخ پیدا کرده است و به همین دلیل، خواص آن بر اثر چربیاش تحت تأثیر قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: نیروی اصلی انسان از نور خدا ناشی میشود، در حالی که نیروی حیوانی او نه تنها کمکی نمیکند بلکه شاید مضر هم باشد.
هوش مصنوعی: اما به خاطر دلیلی که وجود دارد، دل من در این وضعیت قرار گرفته است که روز و شب به خاطر این دنیا و مشکلاتش به درد میآید.
هوش مصنوعی: تنوات و حالتی ناپایدار و دل بیقراری دارم، پس به من چیزی بدهید که جانم را آرام کند.
هوش مصنوعی: این غذا مخصوص افراد برجسته و دارای مقام است و خوردن آن بدون تسلط و توانایی مناسب، نادرست است.
هوش مصنوعی: غذای آفتاب از نور عرش شده و این باعث شده که حسود و دیو تحت تاثیر زشتی و تاریکی فرش قرار بگیرند.
هوش مصنوعی: در میان شهیدان، خداوند به آنها روزی میدهد و آن غذا از دهان و ظرف نمیآید، بلکه به طور معنوی به آنها عطا میشود.
هوش مصنوعی: دل از محبت هر دوستی تغذیه میکند و از هر دانشی روشنی و صفا کسب میکند.
هوش مصنوعی: هر چهرهای مانند یک کاسه است و چشمها به مفهوم و درون آن حساس هستند.
هوش مصنوعی: هر کس که با او رو به رو میشوی، از او چیزی بیاموز و از هر همراهی که داری، نکتهای را بیاموز و دوری کن.
هوش مصنوعی: وقتی که دو ستاره به هم نزدیک میشوند و همراه میشوند، هر یک از آنها حتماً تاثیر خاصی خواهد داشت.
هوش مصنوعی: زمانی که قرآن به دنیا مرد و زن را به وجود آورد، انسان به وجود آمد و وقتی که قرآن سنگ و آهن شود، آتش شعلهور میشود.
هوش مصنوعی: از خاکی که به وسیله بارانها سیراب شده، میوهها، سبزهها و ریحانها روئیده میشود.
هوش مصنوعی: از زیباییهای طبیعت و سبزهها، انسان احساس خوشحالی، آرامش و شادابی میکند.
هوش مصنوعی: از قرآن، شادی و نشاطی در جان ما جوانه میزند و نیکی و خوبی ما را رشد میدهد.
هوش مصنوعی: وقتی که لذتهای ما به اوج برسد، اجسام ما نیز به حالت مناسبی برای استفاده درمیآیند.
هوش مصنوعی: رنگ سرخ رویش به خاطر خون بود و این خون از تابش خوش رنگ خورشید ناشی میشد.
هوش مصنوعی: بهترین رنگها، رنگ سرخ است که از خورشید نشأت میگیرد و به او تعلق دارد.
هوش مصنوعی: هر زمینی که به سیاره زحل نزدیک شود، شورهزار میشود و دیگر جای خوبی برای کشت و زرع نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: قدرت و توان عمل از همپیوستگی و توافق به دست میآید، مانند اتحاد دیو با کسانی که به نفاق و دوگانگی شهرت دارند.
هوش مصنوعی: این مفاهیم حقیقتاً از چرخ نهم به دست آمدهاند، بدون هیچ نوع زحمت یا تلاش برای ساختن آنها.
هوش مصنوعی: انسانها به طور طبیعی با ظواهر و جذابیتها میفریبند و بیشتر به آنچه که به نظر میرسد، توجه میکنند، اما حقیقت و ماهیت واقعی چیزها فراتر از آنچه که در نگاه اول به چشم میآید، قرار دارد.
هوش مصنوعی: افراد به دنبال قدرت و عظمت هستند، اما در این تلاش، به نوعی درگیر ناتوانی و خفت میشوند. با وجود این، در دل آرزوی عزت و افتخار دارند و در این احساس ناامیدی، به نوعی لذت میبرند.
هوش مصنوعی: افراد به خاطر غم و اندوهی که دارند، گردنهایشان را مانند دوکی بر روی امیدی که در آینده دارند، خم کردهاند. به نوعی، انتظار یک تغییر یا بهبود در زندگی، آنها را به خود مشغول کرده و غم را در وجودشان بیشتر کرده است.
هوش مصنوعی: چون آنها به اینجا نمیآیند، من در اینجا همچنان به روشنی این آفتاب میدرخشم.
هوش مصنوعی: خورشید ما از سمت شرقی طلوع میکند، در حالی که برجی تیره و سیاه در افق دیده میشود.
هوش مصنوعی: مشرق او نشاندهندهی اجزا و ذرات وجود او نیست و نه به معنای ظهور و نه به معنای زوال اوست.
هوش مصنوعی: ما که در دو جهان، مانند ذرات او عقب ماندهایم، در نور آفتاب بینصیب هستیم.
هوش مصنوعی: دوباره دور شمس میچرخم و جالب اینجاست که این علاقه و شوق، نتیجهی نور و جاذبهی اوست.
هوش مصنوعی: خورشید به واسطههای مختلف میتابد، اما با وجود این، ارتباط این واسطهها با نور شمس قطع میشود.
هوش مصنوعی: من بارها ناامید شدم و تصور کردم که دیگر امیدی نداشتم. اما اکنون از شما میخواهم که به این موضوع ایمان بیاورید.
هوش مصنوعی: من را باور نکن که مانند خورشید صبر و تحمل دارم یا مانند ماهی در آب آرام هستم.
هوش مصنوعی: اگر من ناامید شوم، ناامیدی من مانند هنر آفتاب است، ای زیبایی.
هوش مصنوعی: اگر خالق اثرش را با توانایی خود به وجود نیاورد، پس هیچ چیز از وجود دیگران حاصل نمیشود.
هوش مصنوعی: تمام هستیها از این باغ به دور است، حتی اگر زیبا و سریع باشند، در نهایت خود را به باد میدهند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که دریا همواره در حال حرکت و تغییر است و هر لحظه به سمت یک نقطه تازه و جدید میرود. این اشاره به جریان زندگی و تحولات آن دارد که هر بار به شکل و حالتی متفاوت بروز میکند.
هوش مصنوعی: او از دریای شیرین آب شور نوشید تا اینکه آب شور او را نابینا کرد.
هوش مصنوعی: دریا میگوید: ای نابینا، از آب من با دست راست بنوش، تا بیناییات را پیدا کنی.
هوش مصنوعی: اینجا وجود یک دست راست است که همواره به درستی میاندیشد و میداند که نیکی و بدی از کجا ناشی میشود.
هوش مصنوعی: نیزه، تو همانند نیزهای هستی که در دستان کسی در حال چرخش و حرکت هستی. گاهی به سمت راست و گاهی به سمت چپ میروی.
هوش مصنوعی: ما به عشق شمس دین احتیاج داریم؛ اگر نه، ما هم میتوانیم آن کور را بینا کنیم.
هوش مصنوعی: ای نور حقیقت، حسامالدین! سریعاً اقدام کن و خود را از گزند چشمان حسود دور کن.
هوش مصنوعی: داروی قوی و مؤثر برای رفع تیرگیها و چالشها، مانند ابریشمین است که ویژگیهای برجستهای دارد.
هوش مصنوعی: اگر کسی که نابینا است، به ناگاه در برابرش نور تابیده شود، میتواند تاریکی صد ساله را از بین ببرد و روشنایی بیاورد.
هوش مصنوعی: تمام افرادی که به نوعی نابینا هستند، به جز حسودان که از روی حسادت به تو دروغ میگویند و مانع پیشرفتت میشوند، به فکر درمان تو هستند.
هوش مصنوعی: به حسد و دشمنی دیگران توجه نکن و به آنها اجازه نده که به تو آسیب برسانند. اگرچه ممکن است آن شخص خودم باشم، اما نباید به خاطرشان جان خود را از دست بدهم.
هوش مصنوعی: او کسی است که از نور آفتاب حسود است و از وجود آفتاب ناراحت میشود.
هوش مصنوعی: این درد، درمانی ندارد و به شدت عمیق است. آه، تو در این وضعیت بد، همیشه در اعماق ناامیدی به سر میبری.
هوش مصنوعی: انکار خورشید از آغاز بیدلیل نیست، اما آیا او باید خود را آشکار کند؟ این خواسته را بیان کن.
هوش مصنوعی: به زودی کسی که از مسیر درست دور شده، دوباره به راه خود برمیگردد.
هوش مصنوعی: او راه را گم کرد و به ویرانهای افتاد، دوباره در همان ویرانه به جغدان برخورد کرد.
هوش مصنوعی: او تمام روشنیها و خوشیها را از رضایت و محبت خود به دیگران به دست آورده است، اما در عین حال به دست تقدیر دچار ناآگاهی و فریب شده است.
هوش مصنوعی: خاک به چشمانش پاشیده شد و او را از راهش منحرف کرد و در میان جغدها و خرابیها رها کرد.
هوش مصنوعی: بر سر جغدی که علم و دانش دارد، میزنند و او را آزار میدهند و بال و پر زیبا و نازنینش را از او میگیرند.
هوش مصنوعی: هیاهو و شلوغی در بین جغدان به پا شده است چون کسی بازگشته تا جای ما را بگیرد.
هوش مصنوعی: زمانی که سگهای وحشی و خشمگین به درون لباس عجیب و غریب افتادند، اوضاع به شدت نگرانکننده و خوفناک شد.
هوش مصنوعی: او میگوید که من چه بر سر خود آوردهام تا به خاطر جغد، این همه ویرانی را تحمل کردهام.
هوش مصنوعی: من تا اینجا نخواهم ماند و به سوی پادشاه میروم تا در مورد موضوعی با او صحبت کنم.
هوش مصنوعی: ای جغدان، خود را هلاک نکنید، زیرا من دیگر در اینجا نمیمانم و به سمت سرزمین خود میروم.
هوش مصنوعی: این ویرانه در نظر شما چنین به نظر میرسد، اما برای ما اینجا مکان ویژهای است و ما به آن اهمیت میدهیم.
هوش مصنوعی: جغد گفت که دوباره به نقشهاش ادامه میدهد تا شما را از خانه و زندگیتان بیرون کند.
هوش مصنوعی: در اینجا بیان میشود که ممکن است دشمنان یا مشکلات به طور فریبکارانه به زندگی ما آسیب برسانند و ما را از راه خود دور کنند. این تهدیدها بهطور غیرمستقیم و با نیرنگ در حال رخ دادن هستند و میتوانند به تدریج موجب تخریب روابط و زندگیمان شوند.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که این شخص که به حیله و فریب متوسل میشود، از کسانی که به دنبال سیر و پر شدن شکم هستند، بدتر است.
هوش مصنوعی: او از روی حرص و طمع، خاک را میخورد، مانند شیرینی که بر روی دنبه پخش میشود. ای دوستان، این را به خرس بسپارید.
هوش مصنوعی: او از قدرت و جلال شاه سخن میگوید و به این نکته اشاره میکند که کسی که توانایی و اقتدار واقعی را دارد، میتواند موانع را از پیشرو بردارد. در این راه، کسی که به دنبال حقایق است، در نهایت به درک و شناخت درست دست خواهد یافت.
هوش مصنوعی: خود را بزرگ نپندار و به خود مغرور نباش، حتی اگر مقام و جایگاه بلندی داری. اگر کمی عقل و درک صحیح داشته باشی، به این حقیقت پی میبری که نباید خود را خیلی بالا ببینی.
هوش مصنوعی: شخصیت و ذات یک فرد، چه شاه باشد و چه وزیر، در نهایت با هم فرقي ندارد و هر دو باید شایستگیهای لازم را برای انتخاب داشتن داشته باشند.
هوش مصنوعی: آنچه او درباره نقشهها و ترفندها میگوید، این است که سلطان با دستانش به دنبال من است.
هوش مصنوعی: این حالت غمگین غیرقابل اجتناب توست و این حرفهای بزرگ و بیمحتوا هم هرگز نمیتواند تو را فریب دهد.
هوش مصنوعی: هر کس که باور کند که مرغان لاغر میتوانند از خوراک پادشاه سیر شوند، به حماقت خود اعتراف کرده است.
هوش مصنوعی: اگر کمترین جغدی بر سر او بنشیند، او را یاری از جانب شاه نخواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر حتی یک پر من بشکند، به راحتی میتوانم ایستادگی جغدها را از بین ببرم.
هوش مصنوعی: جغد چه اهمیتی دارد اگر دل من ناراحت شود؟ او با من رفتار ناپسندی میکند.
هوش مصنوعی: ملک و حکومت، در هر چالشی و در هر مقام، میتواند بخشش و نعمتهای فراوانی را به مردم عرضه کند.
هوش مصنوعی: پاسبان من همیشه توجه و لطف اوست، هر جا که بروم، او مرا دنبال میکند.
هوش مصنوعی: در دل شاه، تفکرات من ساکن است و بدون نگرانی به حال من، دل شاه بیمار است.
هوش مصنوعی: وقتی که پادشاه مرا به آسمان میبرد، من نیز همچون پرتو نور، بر اوج عشق و دل خود پرواز میکنم.
هوش مصنوعی: من مانند ماه و خورشید با قدرت و نرمش از مرزها عبور میکنم و آسمانها را میشکافم.
هوش مصنوعی: نور عقلها از اندیشهی توست و آسمان از وجود تو شکافته میشود.
هوش مصنوعی: در این جمله، به نوعی سردرگمی و نگرانی اشاره شده است. گوینده به حالتی اشاره میکند که خود را درگیر افکار و احساساتی پیچیده میبیند و به دنبال درک حقیقتی دربارهی خود و زندگیاش است. همچنین، به نظارهگری بیخودی و پرسشهایی دربارهی گذشته و هویت اشاره میشود.
هوش مصنوعی: پادشاه به خاطر من به یاد زندانیان افتاد و به همین خاطر صدها نفر را از بند آزاد کرد.
هوش مصنوعی: مدتی را با جغدها گذراندم و در آن لحظه توانستم آنها را آزاد کنم.
هوش مصنوعی: ای خنک جغد، تو که در پرواز من راز خوشبختیام را درک کردی.
هوش مصنوعی: در من بمانید تا لطافت و زیبایی پیدا کنید، حتی اگر جغد باشید، میتوانید به مانند شاهبازها پرواز کنید.
هوش مصنوعی: با وجود چنین پادشاهی، هر جا که دوست باشد، چرا باید غریب و تنها باشد؟
هوش مصنوعی: هر کس که دردی دارد، اگر صدایش را بلند کند و فریاد بزند، کسی نیست که به او کمک نکند.
هوش مصنوعی: مالک ملک نیمی از وجود من، هنوز هم در حال نواختن طبل است، در حالی که پادشاه از کنارش عبور میکند.
هوش مصنوعی: من طبلزن منادی هستم که با صدای رسا، حقیقت را بیان میکنم و این در حالی است که مدعیان خلاف آن را مطرح میکنند.
هوش مصنوعی: من به عنوان موجودی مانند شاهزاده، از او دور هستم، اما نور او در وجودم تجلی دارد.
هوش مصنوعی: جنسیت، به ظاهر و ماهیت هیچ چیز وابسته نیست؛ همانقدر که آب به شکلش وابسته نیست، خاک هم در گیاهان بروز میکند.
هوش مصنوعی: باد به گونهای شبیه آتش است و در نهایت، این ترکیب در طبیعت، تمامی وجود را تحت تأثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: ما از جنس و هستی خود با او متفاوتیم، اما عشق و صفای ما سبب شده است که برای او فنا و فدای او شویم.
هوش مصنوعی: زمانی که وجود ما از بین رفت، او (خدا) باقی میماند. من چون گردی در مقابل پای اسب او میشوم.
هوش مصنوعی: روح او به خاک تبدیل شده است و نشانههایی از وجود او هنوز بر روی خاک باقی مانده، که نشاندهنده حضور اوست.
هوش مصنوعی: برای این که به مقام و منزلت بلندی دست پیدا کنی، باید humble و فروتن باشی و حتی به خدمتگذاری دیگران بپردازی.
هوش مصنوعی: چشمهایتان فریب شما را نخورند، زیرا من قبل از اینکه مانند من باشید، تجربهای از من داشتید.
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد هستند که در ظاهر به دنبال چیزی میروند، اما در حقیقت قصدشان چیز دیگری است و حتی با نیت خالص به خداوند پناه میبرند.
هوش مصنوعی: روح انسان به بدنش وابسته است و این ارتباط باعث میشود که روح و بدن از هم جدا نباشند و هر یک بر دیگری تأثیر بگذارد.
هوش مصنوعی: نور چشم و دل با هم هماهنگ هستند، مانند نوری که در یک قطرهٔ خون پنهان شده است.
هوش مصنوعی: شادی در وجودم مانند گردی پراکنده است و اندوه در دل و درونم مثل شمعی در مغز سرم روشنایی میبخشد.
هوش مصنوعی: این وابستگیها نهتنها بیفایده نیستند، بلکه وقتی عقلها در زمینه دانش تحت تأثیر قرار میگیرند، به نوعی خوار و ناچیز میشوند.
هوش مصنوعی: روح کلی با روح جزیی دچار آسیب شده است و جان از آن جواهر گرانبهایی را به دست میآورد و در آغوش دارد.
هوش مصنوعی: مانند مریم، جانم در اثر آسیبهای دلکش مسیح به شکلی تازه و فرحبخش به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: این جمله اشاره به شخصی دارد که فقط به ظواهر زندگی و مسائل دنیوی توجه میکند. اما، شخصی که به معنای عمیقتری از زندگی و روحانیت دست یافته است، از کسانی است که درک بیشتری از واقعیتها و ارزشهای بالاتر دارند. بنابراین، مهمتر از جنبههای ظاهری و مادی، درک و آگاهی از معنای عمیقتر زندگی و ارتباط با روحانیت است.
هوش مصنوعی: زمانی که روح، روح اصلی و حقیقی را در خود بپذیرد، آن روح میتواند همهچیز را به دوش بکشد و دنیا را در خود جای دهد.
هوش مصنوعی: پس از این دنیا، جهانی دیگر به وجود میآید که این جمع و تجمع را به نمایش میگذارد و روز محشر را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: هرچقدر هم که بخواهم درباره قیامت صحبت کنم و آن را توصیف کنم، باز هم از بیان حقیقت آن ناتوانم.
هوش مصنوعی: این کلمات خود به خود معنای خاصی دارند و در واقع مانند نجوایی از دل است که به زبان میآید. این حرفها گویی به زیبایی و شیرینی بیان شدهاند.
هوش مصنوعی: اگر کسی مرتکب خطا شود، باید بداند که وقتی به زشتیهای خود میپردازد و از آنها دوری نمیکند، صدای دعا و درخواستش به خدا میرسد.
هوش مصنوعی: لبیک، صدا و پیامی است که ممکن است به گوش نرسد، اما با تمام وجود میتوان آن را درک و احساس کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۶ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.