گنجور

 
مشتاق اصفهانی

عالم همه هیچ و کار عالم همه هیچ

نفع و نقصان و شادی و غم همه هیچ

با مهروشی دمی زنی گر چون صبح

باشد همه آن دم و جز آن دم همه هیچ