گنجور

 
 
 
میبدی

کم کن بر عندلیب و طاوس درنگ

کین جا همه بانک بینی آنجا همه رنگ‌

فصیحی هروی

آنم که بهار دارد از باغم ننگ

هم بوی گریزد از گل من هم رنگ

در بادیه‌ای آمده پایم بر سنگ

کآنجا نه شتاب راه دارد نه درنگ

هاتف اصفهانی

ای در حرم و دیر ز تو صد آهنگ

بی‌رنگی و جلوه می‌کنی رنگ به رنگ

خوانند تو را مؤمن و ترسا شب و روز

در مسجد اسلام و کلیسای فرنگ

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه