شدی تو گلبن ناز از کنار سوختگان
خزان چو شمع سحر شد بهار سوختگان
مزن بهر خس و خار آتش ستم وز رشک
ازین زیاده مکن خارخار سوختگان
سپند آتش عشقی نگشته کی دانی
که چیست حال دل بیقرار سوختگان
سزای تو است صبا کاتشت بجان افتاد
پی چه بردی از آن کو غبار سوختگان
چه احتیاج بشمع است تربت ما را
بس آه گرم چراغ مزار سوختگان
ز عشقبازی پروانه شد مرا روشن
که غیر سوخت ندارد قمار سوختگان
مراچه شکوه ز بخت سیه که تاریکست
ز آه سوختگان روزگار سوختگان
رهین ناله گرمم که چون سپند کسی
جز او گره نگشاید ز کار سوختگان
شب فراق ز سوز غمش ببین مشتاق
چو شمع دیده شبزندهدار سوختگان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.