گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مشتاق اصفهانی

مخوان ز دیرم به کعبه زاهد که برده از کف دل من آنجا

به ناله مطرب به عشوه ساقی به خنده ساغر به گریه مینا

به عقل نازی حکیم تا کی به فکرت این ره نمی‌شود طی

به کنه ذاتش خرد برد پی اگر رسد خس به قعر دریا

چو نیست بینش به دیده دل رخ ار نماید حقت چه حاصل

که هست یکسان به چشم کوران چه نقش پنهان چه آشکارا

چو نیست قدرت به عیش و مستی بساز ای دل به تنگدستی

چو قسمت این شد ز خوان هستی دگر چه خیزد ز سعی بیجا

ربوده مهری چو ذره تابم ز آفتابی در اضطرابم

که گر فروغش به کوه تابد ز بی‌قراری درآید از پا

در این بیابان ز ناتوانی فتادم از پا چنانکه دانی

صبا پیامی ز مهربانی ببر ز مجنون به سوی لیلا

همین نه مشتاق در آرزویت مدام گیرد سراغ کویت

تمام عالم به جستجویت به کعبه مومن به دیر ترسا

 
 
 
جامی

احن شوقا الی دیار لقیت فیها جمال سلمی

که می رساند ازان نواحی نوید لطفی به جانب ما

به وادی غم منم فتاده زمام فکرت ز دست داده

نه بخت یاور نه عقل رهبر نه تن توانا نه دل شکیبا

زهی جمال تو قبله جان حریم کوی تو کعبه دل

[...]

بیدل دهلوی

اگر به گلشن ز ناز گردد قدِ بلندِ تو جلوه‌فرما

ز پیکرِ سرو، موجِ خجلت شود نمایان چو می ز مینا

ز چشمِ مستت اگر بیابد قبولِ کیفیّتِ نگاهی

تپد ز مستی به رویِ آیینه نقشِ جوهر چو موجِ صَهبا

نخواند طفلِ جنون مزاجم خطی ز پست و بلندِ هستی

[...]

حزین لاهیجی

رهی ندارم بغیرکویت، الیک رجعی، لدیک زلفا

فلا تکلنی الی سواکا، الستُ شیب و لست شابا

منم فتاده، به دست اقران،چو پیر کنعان به شام هجران

ذهاب حزنی، جلاء عینی، صباح وصلک، اذا تجلی

عبث مسوزان به نارحرمان ، گذشت نتوان ز جان جانان

[...]

یغمای جندقی

زهی تجلی نموده حسنت، به چشم وامق، ز روی عذرا

به یک کرشمه ربوده چشمت توان یوسف دل زلیخا

سواد مویت شکنج سنبل، صفات رویت ورق ورق گل

کشیده مستان قدح قدح مل، ز جام لعلت به جای صهبا

به ملک ایجاد اگر نبودی فروغ مهرت کجا نمودی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه