گنجور

 
مشتاق اصفهانی

ز خود بریدم و ترک تو مشکلست هنوز

هلاک گشتم و داغ تو در دلست هنوز

قیامت آمد و آسوده خفته کشته عشق

که محو چاشنی زخم قاتل است هنوز

زپا نشسته پی ناقه گرد صد مجنون

غبار ماست که دنبال محملست هنوز

ز آه سوختگانت سراب شد صد بحر

زمین کوی تو از گریه‌ام گل است هنوز