گنجور

 
مشتاق اصفهانی

بدی از نیک بر نمی‌آید

کار زهر از شکر نمی‌آید

من براهش ز خویش بیخبرم

باز گویش خبر نمی‌آید

پیش آهم چه خیزد از دوزخ

کار برق از شرر نمی‌آید

گو به بزمت دمی که چون مینا

خونم از چشم تر نمی‌آید

از تو کاریست بر گرفتن دل

که ز مشتاق بر نمی‌آید

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode