گنجور

 
نصرالله منشی

آورده‌اند که چهار کس در راهی یک جا افتادند: اول پادشاه‌زاده‌ای که آثار طهارت عرق و شرف منصب در حرکات و سکنات وی ظاهر بود و علامات اقبال و امارات دولت عرق و شرف منصب در حرکات و سکنات وی ظاهر بود و علامات اقبال و امارات دولت در افعال و اخلاق وی واضح، و استحقاق وی منزلت مملکت و رتبت سلطنت را معلوم عالمی در یک قبا و لشکری در یک بدن.

دوم توانگر بچه‌ای نوخط که حور بهشت پیش جمالش سجده بردی و شیر سوار فلک پیش رخسار‌ش پیشاده شدی، طراوتی با لطافت، لباقتی بی‌نهایت.

من غلام آن خط مشکین که گویی مورچه

پای مشک آلود بر برگ گل و نسرین نهاد

و سوم بازرگان بچه‌ای هشیار کاردان وافر حزم کامل‌خرد صایب‌رای ثاقب فکرت.

و چهارم برزیگر بچه‌ای توانا، با زور، و در ابواب زراعت، بصارتی شامل و در اصناف حرائت هدایتی تمام، در عمارت دستی چون ابر نیسان مبارک و در کسب قدمی مانند کوه ثهلان ثابت.

و همگنان در رنج غربت افتاده و فاقه و محنت دیده.