گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
نصرالله منشی

چون ملک این فصل بشنود از هلاک زن بترسید، گفت: به یک کلمه که در حال خشم بر زبان ما رفت تعلق کردی و نفس بی‌نظیر را باطل گردانیدی، و دران چنانکه لایق حال ناصحان تواند بود تأملی و تثبُّتی به‌جای نیاوردی؟ در اثنای این عبارت بر لفظ راند که: سخت اندوهناک شدم به هلاک ایران‌دخت‌. وزیر گفت: دو تن همیشه اسیر اندوه و بستهٔ غم باشند: یکی آنکه نهمت به بد‌کرداری مصروف دارد؛ و دیگر آنکه در حال قدرت‌، نیکویی کردن فرض نشمرَد، مدت دولت و تمتع نعمت به دنیا ایشان را اندک دست دهد و غم و حسرت در آخرت بسیار.

ملک گفت: از تو دور و درست. گفت: *از دو تن دوری باید گزید: یکی آنکه نیکی و بدی یکسان پندارد و عقاب عقبی را انکار آرَد، و دیگر آنکه چشم را از نظر حرام و گوش را از سماع و فحش و غیبت و فرج را از ناشایست، و دل را از اندیشه حرص و حسد و ایذا باز نتواند داشت.

ملک گفت: حاضر‌جواب مردی، ای بلار! گفت: سه تن بر این سیرت نتوانند بود: پادشاهی که در ذخایر خویش لشکر و رعیت را شرکت دهد. و زن که برای جفت ‌ِخویش ساخته و آماده آید، و عالِمی که اَعمال او به توفیق آراسته باشد.

ملک گفت: رنجور گردانید تعزیت تو مرا، ای بلار! گفت: صفت رنجوری بر دو تن درست آید. سوار اسپ نیکو منظر‌ زشت مخبر‌؛ و شوی زن‌ِ با جمال که دست اکرام، و انعام و تعهد او ندارد، پیوسته از وی ناسزا شنود.

ملک گفت: ملکه را هلاک کردی به سعی ضایع بی‌حق متوجه. گفت: سعی سه تن ضایع باشد: آنکه جامه‌ای سپید پوشد و شیشه‌گر‌ی کند؛ و گازر‌ی که همت‌ِ جامهْ مرتفع دارد و همه روز در آب ایستد؛ و بازرگانی که زن نیکو و کودک گزیند و عمر در سفر گذارد.

ملک گفت: سزاوار‌ی که در تعذیب تو مبالغت رود. گفت: دو تن شایان این معاملت توانند بودن: یکی آنکه بی‌گناه را عقوبت فرماید؛ دیگر آنکه در سؤال با مردمان الحاح کند و اگر عذری گویند نشنود.

ملک گفت: صفت سفاهت بر تو درست می‌آید و کسوت وقاحت بر تو چست. گفت: سه تن بابت این سمت باشند: درودگر‌ی که چوب تراشد و تراشه در خانه می‌گذارد تا خانه بر وی تنگ شود؛ و حلافی که در کار خویش مهارتی ندارد، سر مردمان مجروح می‌گرداند و از اجرت محروم مانَد؛ و توانگر‌ی که در غربت مقام کند و مال او به‌دست دشمن افتد و به اهل و فرزند نرسد.