آوردهاند که جفتی کبوتر دانه فراهم آوردند تا خانه پُر کنند. نر گفت: «تابستان است و در دشت علفْ فراخ؛ این دانه نگاه داریم تا زمستان که در صحراها بیش چیزی نیابیم بدین روزگار گذرانیم.» ماده هم برین اتفاق کرد و بپراگندند. و دانه آنگاه که بنهاده بودند نم داشت، آوند پر شد. چون تابستان آمد و گرمی دران اثر کرد دانه خشک شد و آوند تهی نمود، و نر غایب بود، چون باز رسید و دانه اندکتر دید گفت:
«این در وجه نفقه زمستانی بود. چرا خوردی؟» ماده هرچند گفت «نخوردهام» سود نداشت. میزدش تا سپری شد.
در فصل زمستان که بارانها متواتر شد دانه نم کشید و به قرار اصل باز رفت. نر وقوف یافت که موجب نقصان چیست، جزع و زاری بر دست گرفت و مینالید و میگفت: «دشوارتر آنکه پشیمانی سود نخواهد داشت.»
و حکیم عاقل باید که در نکایت تعجیل روا نبیند تا همچون کبوتر به سوز هجر مبتلا نگردد. و فایده حذق و کیاست آنست که عواقب کارها دیده آید و در مصالح حال و مآل غفلت برزیده نشود، چه اگر کسی همه ادوات بزرگی فراهم آرد چون استمالت به وقت و در محل دست ندهد از منافع آن بیبهره مانَد.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.