گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
نصرالله منشی

رای گفت شنودم مثل آن کس که بی فکرت و رویت خود را در دریای حیرت و ندامت افگند و بسته دام غرامت و پشیمانی گردانید. اکنون بازگوید داستان آنکه دشمنان انبوه از چپ و راست و پس و پیش او درآیند چنانکه در چنگال هلاک و قبضه تلف افتد، پس مخرج خویش در ملاطفت و موالات ایشان بیند و جمال حال خود لطیف گرداند و به سلامت بجهد و عهد با دشمن به وفا رساند. و اگر این باب میسر نشود گرد ملاطفت چگونه درآید و صلح به چه طریق التماس نماید؟

برهمن جواب داد که: اغلب دوستی و دشمنایگی قایم و ثابت نباشد، و هر‌آینه بعضی به حوادث روزگار استحالت پذیرد. و مثال آن چون ابر بهاری‌ست که گاه می‌بارد وگاه آفتاب می‌تابد و آن را دوامی و ثباتی صورت نبندد.

سحابة صیف لیس یرجی دوامها.

و وفاق زنان و قربت سلطان و ملاطفت دیوانه و جمال امرد همین مزاج دارد و دل در بقای آن نتوان بست؛ و بسیار دوستی است که به کمال لطف و یگانگی رسیده باشد و نما و طراوت آن بر امتداد روزگار باقی مانده، ناگاه چشم زخمی افتد و به عداوت و استزادت کشد؛ و باز عداوت‌های قدیم و عصبیت‌های موروث به‌یک مجاملت ناچیز گردد و بنای مودت و اساس محبت موکد و مستحکم شود. و خردمند روشن رای در هر دو باب بر قضیت فرمان حضرت نبوت رود -قال النبی صلی الله علیه و علی آله «احبب حبیبک هوناما، عسی ان یکون بغیضک یوما ما؛ و ابعض هونا ما، عسی این یکون حبیبک یوما ما». نه تالف دشمن فروگذارد و طمع از دوستی او منقطع گرداند و نه بر هر دوستی اعتماد کلی جایز شمرد و به وفای او ثقت افزاید. و از مکر دهر و زهر چرخ در پریشان گردانیدن آن ایمن شود. و اما عاقبت اندیش التماس صلح و مقاربت و دشمن را غنیمت پندارد چون متضمن دفع مضرتی و جر منفعتی باشد برای این اغراض که تقریر افتاد. و هرکه در این معانی وجه کار پیش چشم داشت و طریق مصلحت به‌وقت بدید به‌حصول غرض و نجح مراد نزدیک نشیند، و به فتح باب دولت و طلوع صبح سعادت مخصوص گردد. و از قرائن و اخوات آن، حکایت گربه و موش است. رای پرسید که: چگونه است؟

گفت: