گنجور

 
نصرالله منشی

و بباید شناخت که اطراف عالم پر بلا و عذاب است، و آدمی از آن روز که در رحم مصور گردد تا آخر عمر یک لحظه از آفت نرهد. چه در کتب طب چنین یافته می‌شود که آبی که اصل آفرینش فرزندان است چون به رحم پیوندد با آب زن بیامیزد و تیره و غلیظ ایستد، و بادی پیدا آید و آن را در حرکت آرد تا همچون آب پنیر گردد. پس مانند ماست شود، آنگه اعضا قسمت پذیرد و روی پسر سوی پشت مادر و روی دختر سوی شکم باشد. و دست‌ها بر پیشانی و زنخ بر زانو. و اطراف چنان فراهم و منقبض که گویی در صره ای بستستی. نفس به حیلت می‌زند. زبر او گرمی و گرانی شکم مادر، و زیر انواع تاریکی و تنگی چنان‌که بشرح حاجت نیست. چون مدت درنگ وی سپری شود و هنگام وضع حمل و تولد فرزند باشد بادی بر رحم مسلط شود، و قوت حرکت در فرزند پیدا آید تا سر سوی مخرج گرداند، و از تنگی منفذ آن رنج بیند که در هیچ شکنجه ای صورت نتوان کرد. و چون به زمین آمد اگر دست نرم و نعیم بدو رسد، یا نسیم خوش خنک بر او گذرد، درد آن برابرِ پوست باز کردن باشد در حق بزرگان. وآنگه به انواع آفت مبتلا گردد: در حال گرسنگی و تشنگی طعام و شراب نتواند خواست، و اگر به دردی درماند بیان آن ممکن نشود، و کشاکش و نهادن و برداشتن گهواره و خرقه ها را خود نهایت نیست. و چون ایام رضاع به آخر رسید در مشقت تأدب و تعلم و محنت دارو و پرهیز و مضرت درد و بیماری افتد.