دولت چو سر به ذروه فتح و ظفر کشید
وز رخ گشود شاهدا من و امان نقاب
بر مسندسرور مکین شاه کامران
دارای آفتاب سریر فلک جناب
تسکین دهندهٔ فتن آخر الزمان
شویندهٔ رخ ظفر از گرد انقلاب
طهماسب خان پناه جهان شاه شه نشان
پرگاردار نقطهٔ کل نقد بوتراب
از یک طرف همای همایون که کام دهر
جست از رکاب بوسی او گشت کامیاب
از جانب دگر خلف پادشاه روم
از پایبوس او سر خود سود بر سحاب
تاریخ آن قران طلبیدم ز عقل گفت
بوسید کامجوی جهان شاه را رکاب
تاریخ این مقارنه کردم سوال گفت
ماهی عجب رسید به پابوس آفتاب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره پیروزی و عظمت یک پادشاه، احتمالا شاه طهماسب، که باعث شادی و آسایش مردم شده است، سخن میگوید. شاعر به ویژگیهای او، نظیر تسکیندهندگی و سروریاش اشاره میکند و از وفور خوشبختی و کامیابی که به وجود او برای مردم حاصل شده، میگوید. همچنین به فخر و افتخار او در مقایسه با پادشاهان دیگر و تاریخ اشاره میشود و شاعر به نوعی از الهام و تقدیر الهی در این موفقیتها سخن میگوید. در نهایت، شاعر به روزگار افول و بهار پیروزی و امید در زمانهای که شاه قرار دارد، اشاره میکند.
هوش مصنوعی: زمانی که خوشبختی و پیروزی به اوج خود رسید و نمایان شد، من از پشت نقاب خود گواهی میدهم که وضعیت بسیار خوب است و از این حالت امنیت و آرامش برخوردارم.
هوش مصنوعی: بر روی تخت شاهی، تو ای فرمانروای کامیاب، بر افرازندهای همچون آفتاب که بر فراز زمین قرار دارد.
هوش مصنوعی: تو آرامشبخش آشفتگیهای آخرالزمانی و پاککنندهٔ چهرهٔ پیروزی از غبار انقلاب هستی.
هوش مصنوعی: طهماسب خان، پناهگاه و حمایتگر جهان شاه، شاهی که نشانگر و نگهبان بوده و در کانون مهمترین مسائل و ارزشها قرار دارد.
هوش مصنوعی: از یک سو، پرندهای بزرگ و خوشبخت به دنیا آمده که با کمک او، آرزوهایش به حقیقت میپیوندند و با برکت او به موفقیت میرسد.
هوش مصنوعی: از طرف دیگر، جانشین پادشاه روم با سر به سمت آسمان مینشیند و خود را از زحمت پرستش او آزاد میسازد.
هوش مصنوعی: از عقل خواستم که تاریخ را برایم بگوید، او گفت که پادشاه جهان را باید بوسید و زانوهایش را در بر گرفت.
هوش مصنوعی: در تاریخ مطالعه کردم و دیدم که ماهی با شگفتی به دیدار آفتاب آمده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا کی کنی عذاب و کنی ریش را خضاب؟
تا کی فضول گویی و آری حدیث غاب؟
گفتم متاب زلف و مرا ای پسر متاب
گفتا که بهر تاب تو دارم چنین بتاب
گفتم نهی برین دلم آن تابدار زلف
گفتا که مشک ناب ندارد قرار و تاب
گفتم که تاب دارد بس با رخ تو زلف
[...]
ای باز کرده چشم و دل خفته را ز خواب،
بشنو سؤال خوب و جوابی بده صواب:
بنگر به چشم دل که دو چشم سرت هگرز
دیدهاست چشمهای که درو نیست هیچ آب
چشمهست و آب نیست، پس این چشمه چون بُوَد؟
[...]
چون از فراق دوست خبر دادم آن غراب
رنگ غراب داشت زمانه سیاه ناب
چونانکه از نشیمن بر بانگ تیر و زه
بجهد غراب ناگه جستم ز جای خواب
از گریه چون غرابم آواز در گلو
[...]
ای تیغ تو کشیده ترا ز تیغ آفتاب
ای نجم دین و از تو به کفر اندر اضطراب
با همت تو وهم نداند برید راه
با هیبت تو دهر نیارد چشید خواب
حکم ترا مطیع بود روز و شب فلک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.