گنجور

 
محتشم کاشانی

شهسواری که عرصهٔ گردون

بست حکمش به حلقهٔ فتراک

کامکاری که فارس قدرش

از سمک رخش راند تا به سماک

آصف دهر کش سلیمان وار

خاتم حکم داد ایزد پاک

خلف المصطفی امین‌الدین

زیب ذریت شه لولاک

آن که نسبت به اوج رفعت او

کوتهی کرده پایهٔ ادراک

وانکه نامد نظیر او بوجود

از وجود عناصر و افلاک

در زمانی که غیر فتنه نبود

مقتضای زمانه بی‌باک

به گمان خطای ناشده‌ای

گشت از من نهفته کلفت ناک

دی به ارسال جعبه‌ای نارم

کرد یک باره ز انفعال هلاک

من حیران متهم به گنه

که ز ضعفم زبون‌تر از خاشاک

گرچه زان نار سوختم لیکن

زان گناه نکرده گشتم پاک