گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
محتشم کاشانی

امشب ای شمع طرب دوست که همخانهٔ توست

هجر بال و پرما بسته که پروانهٔ توست

من گل‌افشان کاشانه خویشم بسرشک

که بخار مژهٔ جاروب کش خانهٔ توست

من خود از عشق تو مجنون کهن سلسله‌ام

که ز نو شهر بهم برزده دیوانهٔ توست

دل ویران من ای گنج طرب رفته به باد

دل آباد که ویران شده ویرانهٔ توست

من ز بزمت شده از بادیه پیمایانم

باده پیما که در آن بزم به پیمانهٔ توست

مکن ز افسانه غم رفته به خواب اجلم

تا ز سر خواب که بیرون کن افسانهٔ توست

محتشم حیف که شد مونس غیر آن دل‌دار

که انیس دل و جان من و جانانهٔ توست