گنجور

 
محتشم کاشانی

مهر که سرگرم مه روی توست

مشعله گردان سر کوی توست

مه که بود صیقلیش آفتاب

آینه‌دار رخ نیکوی توست

سرو جوان با همه آزادگی

پیر غلام قد دل جوی توست

غنچه که گوئی دهنش گشته گوش

نکته کش از لعل سخنگوی توست

مشگ ختن کامده خاکش عبیر

خاک ره جعد سمن بوی توست

آهوی شیرافکن چشم بتان

تیر نظر خوردهٔ آهوی توست

مرغ دل محتشم خسته را

خانه کمانخانهٔ ابروی توست