گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
محتشم کاشانی

مرا به دست غم خود گذاشتی رفتی

غم جهان همه بر من گماشتی رفتی

سواد خط مژه‌ام زان فراق نامه سترد

که در وداع بنامم گذاشتی رفتی

دل از وفا به تو می‌داد دست عهد ابد

ازو تو عهد گسل واگذاشتی رفتی

به غیر حسرت و مردن بری نداد آن تخم

که در زمین دل خسته کاشتی رفتی

لوای هجر که یک چند بود افکنده

تو در شکست غمش برفراشتی رفتی

مرا که ابرش ادبار بد به زین ماندم

تو زین بر ابلق اقبلال داشتی رفتی

دگر به زیستن محتشم امید مدار

چنین که در تب مرگش گذاشتی رفتی