آن که آیینهٔ صنع از روی نیکوی تو ساخت
همهٔ آیینهٔ رخان را خجل از روی تو ساخت
طاق ایوان خجالت گذرانید ز مه
آن که بالای دو رخ طاق دو ابروی تو ساخت
نخل بند چمن حسن تو بر قدرت خویش
آفرین کرد چو نخل قد دلجوی تو ساخت
بهر قتل دو جهان فتنه چو زه کرد کمان
کار خویش از مدد قوت بازوی تو ساخت
آسمان حسن گران سنگ تو چون میسنجید
مهر پر کوکبه را سنگ ترازوی تو ساخت
مرغ دل با همهٔ بیبال و پریها آخر
آشیانی عجب اندر شکن موی تو ساخت
فلک از درد سر آسود که در او عشق
سر پرشور مرا خاک سر کوی تو ساخت
فکر کار دگران کن که فلک کار مرا
به نخستین نگه از نرگس جادوی تو ساخت
دید فرمان تو در خاموشی لعل تو دل
رفت و پنهان ز تو با چشم سخنگوی تو ساخت
وه که هرگه قدمی رنجه به بزمم کردی
پیش دستی صبا بی خودم از بوی تو ساخت
محتشم مرتبهٔ عشق به اعجاز رساند
این که یک مرتبه جا در دل بدخوی تو ساخت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.