گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
محتشم کاشانی

خوش آن که هم زبان به تو شیرین بیان شوم

حرفی ز من بپرسی و من بی‌زبان شوم

وقت سخن تو غرق عرق گردی از حجاب

من آب گردم و ز خجالت روان شوم

یاری به غیر کن که سزای وفای من

این بس که ناوک ستمت را نشان شوم

در کوی خویش اگر ز وفا جا دهی مرا

سگ باشم ار جدا ز سگ آستان شوم

جورت که پیش محتشم از صد وفا به است

من سعی می‌کنم که سزاوار آن شوم