افکنده ره به کلبهٔ درویش خاکسار
سلطان شاه مشرب جم قدر کامکار
در چشم دهر کرد ز چرخم بزرگتر
کوچک نوازی که نمود آن بزرگوار
نور چراغ چشم مرا یک جهان فزود
چشم و چراغ خان جهانگیر نامدار
در عین افتقار رساندم به آسمان
از مقدم مبارک او فرق افتخار
هر ذره شد ز جسم خراب من اختری
سر زد چو در خرابهٔ من آفتابوار
باران عام رحمت او برخلاف رسم
در تن اساس عمر مرا کرد استوار
کوتاه گشت پای اجل تا ز لطف گشت
بالین طراز محتشم خسته فکار
سلطان سرفراز که کردست ایزدش
تاج سر جمیع سلاطین روزگار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به ستایش یک سلطان بزرگ و با مقام میپردازد که با لطف و مرحمت خود، زندگی درویش و خاکساری را متحول کرده است. او با اشاره به ارزش و مقام این سلطان، بیان میکند که نور وجود او به چشم و دلش روشنی و زندگی دوباره بخشیده است. با وجود مقام پائین و افتکار، شاعر توانسته است به واسطهی محبتهای این سلطان به آسمان برسد و از خفت و نکبت رهایی یابد. همچنین، اشاره میکند که این رحمت و لطف سلطانی باعث استواری عمر و کاهش افکار منفی در زندگیاش شده است. در کل، شعر نمایانگر تحولی بزرگ و بهبودی است که بر اثر محبت و توجه سلطان در زندگی شاعر پیش آمده است.
هوش مصنوعی: در راه رسیدن به کلبهٔ محقر و humble درویش، خاکی که بر زمین است، نشان از قدرت و عظمت سلطان و شاهی دارد که مانند جم (پادشاه افسانهای) بر خواستههای خود تسلط دارد.
هوش مصنوعی: در چشمان زمان، به من به عنوان یک فرد بزرگتر از آنچه که هستم، به طرز خاصی محبت و احترام نشان داده شد، که این رفتار از سوی یک شخصیت بزرگوار و محترم قابل مشاهده است.
هوش مصنوعی: نور چراغ، روشنایی چشم من را بسیار افزایش داد و چشمان و روشنی خانه خان معروف جهانگیر را به یاد میآورد.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه خود را بیچیز احساس میکنم، به لطف وجود مبارک او به مقام بلندی رسیدم که باعث افتخار است.
هوش مصنوعی: هر جزئی از وجود خراب من، مانند ستارهای درخشان جلوهگر شد، مانند خورشیدی که در ویرانهای میتابد.
هوش مصنوعی: باران، نماد رحمت خداوند، برخلاف عرف مرسوم، بنیان زندگیام را محکم و استوار ساخت.
هوش مصنوعی: نزدیک شدن مرگ به انسان باعث میشود که او به آرامشی مطمئن و دلنشین برسد، جایی که خستگیهای زندگی به فراموشی سپرده میشود و به بهبود حال خود فکر میکند.
هوش مصنوعی: سلطان بزرگ و سرفراز که خداوند بر او تاجی نهاده است، برتر از تمام سلاطین در طول تاریخ است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خواجه، این همه که تو بر میدهی شمار
بادام ترّ و سیکی و بهمان و باستار
مار است این جهان و جهانجوی مارگیر
از مارگیر مار برآرد همی دمار
نیلوفر کبود نگه کن میان آب
چون تیغ آبداده و یاقوت آبدار
همرنگ آسمان و به کردار آسمان
زردیش بر میانه چو ماه ده و چار
چون راهبی که دو رخ او سال و ماه زرد
[...]
از دیدن و بسودن رخسار و زلف یار
در دست مشک دارم و در دیده لاله زار
بامشک رنگ دارم از آن زلف مشکرنگ
با لاله کار دارم از آن روی لاله کار
ماندست چون دل من در زلف او سیر
[...]
یکروز مانده باز زماه بزرگوار
آیین مهر گان نتوان کرد خواستار
آواز چنگ وبربط و بوی شراب خوش
با ماه روزه کی بود این هر دو سازگار
ورزانکه یاد از و نکنی تنگدل شود
[...]
باران قطره قطره همی بارم ابروار
هر روز خیره خیره ازین چشم سیل بار
ز آن قطره قطره، قطره باران شده خجل
ز آن خیره خیره، خیره دل من ز هجر یار
یاری که ذره ذره نماید همی نظر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.