آخر ای پیمان گسل یاران به یاران این کنند
دوستان بی موجبی با دوستداران این کنند
در ره رخشت فتادم خاک من دادی به باد
شهسواران در روش با خاکساران این کنند
مرهم از تیر تو جستم زخم بیدادم زدی
دلنوازان جان من با دل فکاران این کنند
خواستم تسکین سپند آتشت کردی مرا
ای قرار جان و دل با بی قراران این کنند
رو به شهر وصل کردم تا عدم راندی مرا
آخر ای مه با غریبان شهریاران این کنند
من غمت خوردم تو بر رغمم شدی غمخوار غیر
با حریفان غم خود غمگساران این کنند
محتشم در جان سپاری بود و خونش ریختی
ای هزارت جان فدا با جان سپاران این کنند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ساختی خوارم، بعاشق گلعذاران این کنند؟
از نظر افکندیم، یاران بیاران این کنند؟
کشت و افکند و به فتراکم نبست آن شهسوار
دیده ای هرگز به صیدی شهسواران این کنند؟
سوخت جانم از خمار و ساقیم جامی نداد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.