کمان ناز به زه نازنین سوار من آمد
شکار دوست بت آدمی شکار من آمد
جهان دل و جان میرود به باد که دیگر
جهان بهم زده سلطان کامکار من آمد
چو افتاب که از ابر ناگهان بدر آید
سوار رخش برون رانده از غبار من آمد
شد آرمیده سوار سمند و آخر جولان
فکنده زلزله در جان بیقرار من آمد
سترده داد بلاکار زاریان بلا را
به لشگر عجبی وقت کارزار من آمد
ز پیش راه مرو محتشم که بهر عذابت
سر از خمار گران مست پر خمار من آمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.