چو عشق کوس سکون از گران عیاری زد
قرار خیمه با صحرای بیقراری زد
دو روز ماند عیار حضور قلب درست
ز اصل سکه چو برنقد کامکاری زد
خوش آن نگار که چون کار و بار حسن آراست
حجاب در نظرش دم ز پرده داری زد
نخست بر سر من تاخت هر شکار انداز
که بر سمند جفا طبل جان شکاری زد
به دست مرحمتش کار مرهم آسان است
کسی که بر دل من این خدنگ کاری زد
نرفت ناقه لیلی به خود سوی مجنون
کز آن طرف کشش دست در عماری زد
نبرد بار به منزل چو محتشم ز جفا
کسی که پیش رخت لاف پردهداری زد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نگاهش ار به سر نامه وفا ریزد
سواد صفحه ز کاغذ چو توتیا ریزد
به فرق ما اگرش ناگهان گذار افتد
چو گرد سایه ز بال و پر هما ریزد
خوشا بریدن راه وفا که در هر گام
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.