از جیب حسن سرو قدی سر بدر نکرد
کز خجلت تو خاک مذلت به سر نکرد
برق اجل به خرمنی آتش نزد دلیل
تا مشورت به خوی تو بیدادگر نکرد
چشمت ز گوشهای یزک غمزه سر نداد
کز گوشه دگر سپه فتنه سر نکرد
در بزم کس نماند که پنهان ز دیگران
از نرگسش نشانه تیر نظر نکرد
تا مدعی ز ابروی او چشم بر نداشت
تیری از آن کمان به دل من گذر نکرد
برد آن چنان دلم که نخستین نگاه را
در دلبری مدد به نگاه دگر نکرد
صد عشوه کرد چشم تو ضایع برای غیر
کاتش به جان من زد و دروی اثر نکرد
تیر کرشمه تو که با دل به جنگ بود
کرد آشتی چنان که مرا هم خبر نکرد
قانع نشد به نیم نگاه تو محتشم
خاشاک نیمسوز ز آتش حذر نکرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف احوالات عاشقانه و عاطفی میپردازد. شاعر از زیبایی و جذابیت معشوق خود میگوید که با نگاهی هرچند کوتاه، تاثیر عمیقی بر دل وی گذاشته است. او به احساسات خود در برابر نگاهی عمیق و دلربا اشاره میکند که همچون تیر به دل او نشسته و هیچکس در بزم او نمیتواند حس خفقان و غم را پنهان کند. شاعر همچنین تأکید میکند که حتی نگاههای بیتوجه و تصادفی معشوق نیز برایش تاثیرگذار و مخرب بوده است و تمامی این احساسات از جذابیت و تسلط معشوق بر دل او نشأت میگیرد. در نهایت، او از بیرحمی عشق و جذابیتهای معشوق مینالد، در حالی که خود را تحت تأثیر شدیدی از آن میبیند.
هوش مصنوعی: حسن با سروقد بلندش هرگز از جیبش بیرون نیامد، چرا که از شرم تو، خاک ذلت را به سر خود نریخت.
هوش مصنوعی: نابودی ناگهانی زندگی، مانند آتش زدن یک کوره، به دلیل خیانت و ظلمی که در درون تو وجود دارد، انجام نمیشود.
هوش مصنوعی: چشم تو از یک گوشه به ناز نگاه نکرد، اما از سوی دیگر، فتنهای به راه نیفتاد.
هوش مصنوعی: در مهمانی کسی باقی نمیماند که از نگاه جذاب نرگسگونش پنهان بماند و در نظر دیگران تاثیر نگذارد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که معشوق با نگاهش به مدعی توجه نکرد، هیچ ضربهای از کمان عشق به دل من نرسید.
هوش مصنوعی: دل من به قدری تحت تأثیر قرار گرفت که دیگر نتوانستم حتی به نگاه دیگری توجه کنم.
هوش مصنوعی: چشمان تو با هزار ادا و افسانه، به دیگران بیمحلی کردند و حسی در وجود من ایجاد کردند که هیچ تأثیری بر درویش ظاهر نداشت.
هوش مصنوعی: تیر ناز و غمزهات که با دل من درگیر بود، به گونهای آشتی کرد که حتی به من هم خبر نداد.
هوش مصنوعی: محتشم به نگاه کوتاه تو راضی نشد و مانند خاشاکی که نیمسوز شده، از آتش نمیگریزد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر کو چو شمع ز آتش دل تاج سر نکرد
سر در میان مجلس عشّاق بر نکرد
بر خط عشق ماه رخان چو قلم کسی
ننهاد سر که همچو قلم ترک سر نکرد
آنکس شکست قلب که بیمش ز جان نبود
[...]
دلبر برفت و بر دل تنگم نظر نکرد
وز آه سوزناک جهانی حذر نکرد
بگرفت اشک ما دو جهان سر به سر ولی
آن بی وفا ز لطف سوی ما گذر نکرد
آهم گذشت و بر فلک هفتمین رسید
[...]
رو بر رَهَش نهادم و بر من گذر نکرد
صد لطف چشم داشتم و یک نظر نکرد
سیلِ سرشک ما ز دلش کین به در نَبُرد
در سنگِ خاره قطرهٔ باران اثر نکرد
یا رب تو آن جوانِ دلاور نگاهدار
[...]
بگذشت یار و سوی اسیران نظر نکرد
کردیم ناله در دل سختش اثر نکرد
خاک رهش شدیم که بوسیم پای او
از سرکشی و ناز بر آنجا گذر نکرد
ما را چه سود اشک چو سیم و رخ چو زر
[...]
سوز حدیث شمع زبان را خبر نکرد
حرف سر زبان بدل کی اثر نکرد
غوغای رستخیز برآید ز عاشقان
آن مست نازنین چه سر از خواب بر نکرد
طوبی که سرفرازی باغ بهشت یافت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.