گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
محتشم کاشانی

چو یار تیغ ستیز از نیام کین بدر آرد

زمانه دست تعدی ز آستین بدر آرد

زند چو غمزه و خویش را به لشگر دلها

کرشمه صد سپه فتنه از کمین بدر آرد

اگر ز شعبدهٔ عشق گم شود دل خلقی

چو بنگری سر از آن جعد عنبرین بدر آرد

امین عشق گذارد نگین مهر چو بر دل

ز خاک صبح جزا مهر آن زمین بدر آید

پس از هزار محل جویمش جریده جویابم

فلک ز رشگ نگهبانی از زمین به در آرد

نهان به کس منشین و چنان مکن که جنونم

گرفته دامنت از بزم عیش تن بدر آرد

رسد نسیم گل پند محتشم به تو روزی

که سبزه ات سر از اوراق یاسمین بدر آرد