گنجور

 
محتشم کاشانی

ای تو مجموعهٔ شوخی و سراپای تو شوخ

جلوهٔ شوخ تو رعنا قد رعنای تو شوخ

همه اطوار تو دلکش همه اوضاع تو خوش

همه اعضای تو شیرین همه اجزای تو شوخ

سر حیرانی چشمم ز کسی پرس ای گل

کافریدست چنین نرگس شهلای تو شوخ

فتنه در مملکت دل نکند دست دراز

به میان ناید اگر از طرفی پای تو شوخ

جامهٔ ناز به قد دگران شد کوتاه

خلعت حسن چو شد راست به بالای تو شوخ

نیست همتای تو امروز کسی در شوخی

ای همان گوهر یکتای تو همتای تو شوخ

محتشم بود ز ثابت قدمان در ره عشق

برد باری دلش از جا حرکت‌های تو شوخ