گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
محتشم کاشانی

درهم است آن بت طناز نمی‌دانم چیست

ملتفت نیست به من باز نمی‌دانم چیست

بودی بنده‌نواز آن مه و امروز از ناز

کرده قانون دگر ساز نمی‌دانم چیست

گوشهٔ چشم به من دارد و مخصوصان را

می‌کند سوی خود آواز نمی‌دانم چیست

صد ره افتاده نگاهش به غلط جانب من

این نگاه غلط انداز نمی‌دانم چیست

من گمان زد به گنه و آن بت بدخو کرده

با حریفان جدل آغاز نمی‌دانم چیست

راز در پرده و اهل غرض استاده خموش

غرض از پوشش این راز نمی‌دانم چیست

محتشم سر به گریبان حیل برده رقیب

فکر آن شعبده پرداز نمی‌دانم چیست