گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
محیط قمی

بسیار زلف پرشکن و پرخم اوفتد

بر روی تو چه دلربایی زلفت کم اوفتد

درهم شود چو خاطر من وضع روزگار

بر روی تو چو طره ی تو در هم اوفتد

باشد رقیب دیو و دهانت، نگین جم

ترسم به چنگ دیو، نگین جم اوفتد

جز لعل تو که مرهم ریش دل من است

هرگز شنیده ای که نمک مرهم اوفتد؟

بُرقع فکن که از شرر آتش رُخت

ترسم شرر به مزرعه ی عالم اوفتد

باشند جاودانه دل و غم قرین هم

یک دل ندیده ام که جدا از غم اوفتد

آدم به دام دانه ی حسن اوفتاد چون

نبود عجب اگر که بنی آدم اوفتد

با کس مگوی راز دل خود، گمان مدار

کز صد هزار دوست، یکی محرم اوفتد

روزی اگر به خاک شهیدان کنی گذار

شور قیام در همه ی عالم اوفتد

شد در هوای دانه ی خال تو مرغ دل

ترسم بدام، طرّه ی خم در خم اوفتد

آزادی از کمند محبت، بود محال

هر کس درین کمند فتد، محکم اوفتد

هر کس که بوسه زد به لب جام و لعل یار

جاوید زنده است و مسیحا دور اوفتد