گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
غروی اصفهانی

خبر مقدم علی اصغر ز سفر می آید

لوحش الله که به همراه پدر می آید

ناز پرورد من آمد سوی گهوارۀ ناز

می سزد گر بنهم بر قدمش روی نیاز

طوطی من! سخنی، از چه زبان بسته شدی

سفری بیش نرفتی که چنین خسته شدی

ناز آغاز کن و جلوه کن از آغوشم

که من این جلوه بملک دو جهان نفروشم

ای جگر تشنه که با خون جگر آمده ای

خشک لب رفتی و با دیدۀ تر آمده ای

از چه آغشته بخونی تو به آغوش پدر

تو که رفتی به سلامت بسیر دوش پدر

آخر ای غنچۀ پژمرده که سیرابت کرد

نغمۀ تیر ترا از چه چنین خوابت کرد

از چه ای بلبل شیدا تو چنین خاموشی

یا که از سوز عطش باز مگر مدهوشی

گل من خار خدنگ که گلوی تو درید

گوش تا گوش ترا تیر جفای که درید

پنجۀ ظلم که این غنچۀ گل خارت کرد

کاین ستم بر تو و بر مادر غمخوارت کرد

چه شد ای بلبل خوشخوان ز نوا افتادی

ز آشیان رفتی و در دام بلا افتادی

چه شد ای روح روانم که ز جان سیر شدی

بهر یک قطرۀ آبی هدف تیر شدی

بودم امید که تا بال و پری باز کنی

نه که از دست من غمزده پرواز کنی

آرزو داشتم از شیر ترا باز کنم

برگ عیشی ز گل روی تو من ساز کنم

ناوک خصم ترا عاقبت از شیر گرفت

دست تقدیر ز شیرت بچه تدبیر گرفت

اگرت آب ندادند و مرا شیر نبود

نازنین حلق ترا طاقت این تیر نبود

تیر کین با تو چه ای کودک معصومم کرد

این قدر هست که از روی تو محرومم کرد

وای بر حرمله کاندیشه ز خون تو نکرد

رحم بر کودکی و سوز درون تو نکرد

ای دریغا که شدی کشتۀ بی شیری من

پس از این تا چه کند داغ تو و پیری من

وای بر خال دل مادر بیچارۀ تو

پس از این مادر و قنداقه و گهوارۀ تو

چشم از مادر غمدیده چرا پوشیدی

مگر ای شیرۀ جان شیر که را نوشیدی

یادی از مادر بی شیر و ز پستان نکنی

خنده بر روی من ای غنچۀ خندان نکنی

داد از ناوک بیداد که خاموش کرد

مادر غمزده را نیز فراموشت کرد

طاقتم طاق شد آن طاقۀ ریحانم کو

طوطی شهد دهان شکر افشانم کو

حیف و صد حیف که برگ گل نسرینم رفت

ناز پروردۀ من، اصغر شیرینم رفت