محمد بن منور
»
اسرار التوحید
»
باب دوم - در وسط حالت شیخ
»
فصل دوم - حکایاتی که بر زبان شیخ رفته
»
حکایت شمارهٔ ۴۷
آوردهاند کی روزی شیخ در بازار نشابور میرفت برنایان میآمدند برهنه، هر یکی ایزار پای چرمین پوشیده و یکی را بر گردن گرفته میآوردند، چون پیش شیخ رسیدند شیخ پرسید کی این کیست؟ گفتند امیر مقامران است. شیخ او را گفت این امیری بچه یافتی؟ گفت ای شیخ براست باختن و پاک باختن. چون شیخ بشنید نعرۀ بزد و گفت راست باز و پاک باز و امیر باش!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: روزی شیخ در بازار نشابور شاهد گروهی از برهنهگان بود که یکی از آنها سمت او میآمد. او پرسید که این فرد کیست و به او گفتند که او امیر مقامران است. شیخ به او گفت که این امیری است که باید راست و پاک باشد. وقتی شیخ این جمله را شنید، نعرهای زد و گفت که راست و پاک باشید و همچنین امیر باشید.
هوش مصنوعی: روزی شیخ در بازار نشابور قدم میزد که گروهی از برناها با وضعیت عجیبی به سمت او میآمدند. آنها برهنه بودند و هر کدام تنها یک شلوار چرمی به پا داشتند و یکی از آنها را بر دوش خود حمل میکردند. وقتی به شیخ رسیدند، او از آنها پرسید که این فرد کیست؟ آنها پاسخ دادند که این شخص، امیر مقامران است. شیخ به او گفت: "آیا تو امیری بچه یافتی؟" و او در پاسخ گفت: "ای شیخ، راست و باختن و پاک باختن." شیخ با شنیدن این سخن، نعرهای زد و گفت: "بله، راست باز و پاک باز و امیر باش!"
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.