گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند جهاندار دشمن پرور ببخشایندگی، دوست بخشای بمهربانی.

سَأَلَ سائِلٌ پرسید پرسنده‌ای بِعَذابٍ واقِعٍ (۱) از عذابی که بودنی است و افتادنی.

لِلْکافِرینَ ناگرویدگان را لَیْسَ لَهُ دافِعٌ (۲).

مِنَ اللَّهِ آن را باز دارنده‌ای و باز پس برنده‌ای نیست از خدای عزّ و جلّ ذِی الْمَعارِجِ (۳) آن خداوند صفتهای بلند و عطاهای بشکوه.

تَعْرُجُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ إِلَیْهِ بسوی او بر می‌شود فریشتگان و جبرئیل فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ (۴) در روزی که اندازه آن پنجاه هزار سال بود.

فَاصْبِرْ صَبْراً جَمِیلًا (۵) تو شکیبایی کن شکیبایی کردن نیکو.

إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً (۶) ایشان آن روز را نابودنی می‌بینند.

وَ نَراهُ قَرِیباً (۷) و ما آن را بودنی می‌بینیم، ایشان آن روز را دور می‌بینند و دیر و ما آن را نزدیک می‌بینیم و زود.

یَوْمَ تَکُونُ السَّماءُ کَالْمُهْلِ (۸) آن روز که آسمان از بیم چون دردی زیت گردد، یا چون مس گداخته.

وَ تَکُونُ الْجِبالُ کَالْعِهْنِ (۹) و کوه‌ها چون پشم رنگ کرده بود از رنگ رنگ.

وَ لا یَسْئَلُ حَمِیمٌ حَمِیماً (۱۰) و آن روز هیچکس خویش را و دوست را نپرسد.

یُبَصَّرُونَهُمْ بر دیدار چشم او میدارند می‌بیند و نپرسد از بیم. یَوَدُّ الْمُجْرِمُ دوست دارد و خواهد کافر، لَوْ یَفْتَدِی مِنْ عَذابِ یَوْمِئِذٍ که خویشتن را باز خرد از عذاب آن روز بِبَنِیهِ (۱۱).

وَ صاحِبَتِهِ وَ أَخِیهِ (۱۲) بپسران خویش و برادر خویش.

وَ فَصِیلَتِهِ الَّتِی تُؤْوِیهِ (۱۳) و خاندان او که او را می‌داشتند.

وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً و هر که در زمین کس است همه ثُمَّ یُنْجِیهِ (۱۴) تا آن وقت که آن را خرید او را برهانید.

کَلَّا نیست آن او را و نبود نه إِنَّها لَظی‌ (۱۵) آن آتشی است زبانه زن.

نَزَّاعَةً لِلشَّوی‌ (۱۶) که پوست از سر درکشد.

تَدْعُوا مَنْ أَدْبَرَ وَ تَوَلَّی (۱۷) میخواهد هر کس را که پشت بر حق گردانید درین جهان و از فرمانبرداری برگشت.

وَ جَمَعَ فَأَوْعی‌ (۱۸) و مال گرد کرد و ببست و بنهاد.

إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً (۱۹) مردم را ناشکیبا و تنگ دل آفریدند و حریص.

إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً (۲۰) چون بدو درویشی رسد، بدو زارنده بود ناشکیبا.

وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً (۲۱) و چون نیکی مال بدو رسد. باز دارنده و دریغ دارنده بود.

إِلَّا الْمُصَلِّینَ (۲۲) الَّذِینَ هُمْ عَلی‌ صَلاتِهِمْ دائِمُونَ (۲۳) مگر ایشان‌

که بر نماز خود پایندگان‌اند همیشه.

وَ الَّذِینَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ (۲۴) و ایشان که در مالهای خویش حقّی می‌بینند.

لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ (۲۵) خواهنده را و درمانده را.

وَ الَّذِینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ (۲۶) و ایشان که بروز رستاخیز میگروند و استوار میدارند.

وَ الَّذِینَ هُمْ مِنْ عَذابِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ (۲۷) و ایشان که از عذاب خداوند خویش می‌ترسند.

إِنَّ عَذابَ رَبِّهِمْ غَیْرُ مَأْمُونٍ (۲۸) که عذاب خداوند ایشان نه آنست که از آن ایمن باشند.

وَ الَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ (۲۹) و ایشان که فرجهای خویش را گوشوانان‌اند.

إِلَّا عَلی‌ أَزْواجِهِمْ مگر از زنان خویش. أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ یا از کنیزکان خویش فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ (۳۰) که ایشان بر زنان و کنیزکان خویش بجای سرزنش نیستند.

فَمَنِ ابْتَغی‌ وَراءَ ذلِکَ هر که افزون از آن جوید فَأُولئِکَ هُمُ العادُونَ (۳۱) ایشان آنند که اندازه درگذارندگانند.

وَ الَّذِینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ (۳۲) و ایشان که امانت خویش را و پیمان خویش را کوشندگانند.

وَ الَّذِینَ هُمْ بِشَهاداتِهِمْ قائِمُونَ (۳۳) و ایشان که گواهی خویش را بپای دارندگان‌اند.

وَ الَّذِینَ هُمْ عَلی‌ صَلاتِهِمْ یُحافِظُونَ (۳۴) و ایشان که بر نمازهای خویش هنگام کوشندگانند.

أُولئِکَ فِی جَنَّاتٍ مُکْرَمُونَ (۳۵) ایشان فردا در بهشتهای‌اند نواختگان.

فَما لِ الَّذِینَ کَفَرُوا قِبَلَکَ چه رسیدست این ناگرویدگان را گرد بر گرد تو؟

مُهْطِعِینَ (۳۶) چشمها نهاده در تو.

عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ عِزِینَ (۳۷) از راست و از چپ تو جوق جوق.

أَ یَطْمَعُ کُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ می‌بیوسد هر یکی از ایشان أَنْ یُدْخَلَ جَنَّةَ نَعِیمٍ (۳۸) که دارند او را در بهشت پر ناز.

کَلَّا نیست ایشان را آن نیاوند إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِمَّا یَعْلَمُونَ ما بیافریدیم ایشان را از آنچه میدانند.

فَلا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ سوگند میخورم بخداوند دو سوی‌

جهان آن سوی که روز برآید و شب و آن سوی که روز فرو شود و شب. إِنَّا لَقادِرُونَ (۴۰) که ما تواناییم.

عَلی‌ أَنْ نُبَدِّلَ خَیْراً مِنْهُمْ که ازیشان بهتری آریم، یا ایشان را به از آن از سر فا بیافرینیم. وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ (۴۱) و ما در هیچ کار درنمانیم و از هیچکس باز پس نمانیم.

فَذَرْهُمْ گذار ایشان را یَخُوضُوا که هم در آن نابکار گفتن می‌باشند وَ یَلْعَبُوا و هم آن بازی میکنند حَتَّی یُلاقُوا یَوْمَهُمُ تا آن روز که روز خویش بینند الَّذِی یُوعَدُونَ (۴۲) آن روز که ایشان را وعده میدهند.

یَوْمَ یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ آن روز که بیرون می‌آیند از گورها سِراعاً زودازود کَأَنَّهُمْ إِلی‌ نُصُبٍ یُوفِضُونَ (۴۳) گویی که ایشان بعلمی همی شتاوند.

خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ فروشده و فرو مانده چشمهای ایشان از بیم تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ خواری بر ایشان نشسته. ذلِکَ الْیَوْمُ الَّذِی کانُوا یُوعَدُونَ (۴۴) این آن روز است که درین گیتی ایشان را وعده میدادند.