قوله تعالی: «وَ قَضی رَبُّکَ» ابن عباس گفت این آیت در شأن سعد بن ابی وقّاص فرو آمد، و قضی بمعنی اوصی است هم چنان که در سوره القصص گفت: «إِذْ قَضَیْنا إِلی مُوسَی الْأَمْرَ» ای اوصیناه بالرّسالة الی فرعون، و دلیل برین قراءت ابن مسعود است در شواذ: «و وصی ربک». و گفتهاند قضی اینجا بمعنی امر است، مردی پیش حسن بصری آمد و گفت وی زن خویش را سه طلاق داد. حسن گفت: انّک عصیت ربّک و بانت منک امرأتک بد کردی که بخداوند خود عاصی گشتی و زن تو از تو جدا گشت، آن مرد گفت: قضی اللَّه علیّ، فقال الحسن و کان فصیحا ما قضی اللَّه، ای ما امر اللَّه و قرأ هذه الآیة: «وَ قَضی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ» حسن که این آیت بر خواند از آن بود که قضی بمعنی امر نهاد، قومی بغلط افتادند گفتند: تکلّم الحسن فی القدر.
... «أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» برا بهما و عطفا علیهما، احسان با پدر و مادر قرینه نهاد توحید را، جای دیگر گفت: «أَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوالِدَیْکَ» «اما یبلغان» بالف و کسر نون قراءت حمزه و کسایی است باقی «یَبْلُغَنَّ» بفتح نون خوانند بی الف، فالالف مع النّون مکسورة راجعتان الی الوالدین کلیهما و النّون مفردة مفتوحة راجعة الی احدهما، و اصل امّا ان ما ان للشّرط و ما للتّأکید و اکثر ما یقع الفعل بعده یقع مع النّون التّأکید و معنی «عِنْدَکَ» ای فی حیاتک، «فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ» بفتح فا قراءت مکّی است و شامی و یعقوب، «اف» بکسر فا و تنوین قراءت نافع و حفص است باقی بکسر فا بی تنوین خوانند.
فالتّنوین للتّنکیر و حذفه للتّعریف و المعنی: لا تقل لهما کلاما فیه ادنی تبرّم.
قال ابو عبید الافّ و التّفّ وسخ الاصابع اذا فتلته. و قیل الافّ وسخ الظّفر و التّفّ الشّیء الحقیر نحو الشّظیة یؤخذ من الارض، «وَ لا تَنْهَرْهُما» ای لا تکلّمهما ضجرا صائحا فی وجوههما: یقال نهرته انهره نهرا و انتهرته انتهارا بمعنی واحد و هو زجر مع صیاح. و قیل هو اقصاء و طرد، من قوله: «وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ».
و قیل «لا تَنْهَرْهُما» لم تردّ هذه الکلمة لبشر الّا للرّسول فی سورة الحجرات و للوالدین ها هنا، «وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا کَرِیماً» حسنا جمیلا سهلا سلسا لا شراسة فیه. قال عطاء ای لا تسمّهما و لا تکنّهما و قل لهما یا ابتاه و یا امّاه. و عن عمر بن الخطّاب: لا تمتنع من شیء یرید انّه.
معنی آیت آنست که اگر پدر و مادر تو به پیری رسند در حیاة تو خدمت ایشان کن چنانک ایشان کردند در حال کودکی تو، و اگر از پیری و حرف بجایی رسند که حاجت بقیّم دارند در وقت قضاء حاجت تو مرا ایشان را خدمت کن و پاک کن چنانک در کودکی تو با تو کردند و در آن حال که اذی بینی اف مگو و روی بمگردان و ضجر مشو و رنج منمای و سخن خوش گوی و در مهر و لطف مبالغت نمای. مصطفی (ص) گفت: «لیعمل البر ما شاء فلن یری النار ابدا و لیعمل العاق ما شاء فلن یری الجنة ابدا»
و در مناجات موسی است آن گه که اللَّه تعالی با وی سخن گفت: یا ربّ اوصنی بار خدایا مرا وصیّت کن، گفت یا موسی: اوصیک بامّک ترا وصیّت میکنم که با مادر خویش نیکویی کنی، هفت بار بگفت، آن گه موسی (ع) گفت: بار خدایا وصیّت بیفزای، فقال تعالی اوصیک بابیک ترا وصیّت میکنم ای موسی که با پدر نیکویی کنی، سه بار بگفت، آن گه گفت جلّ جلاله: الا انّ رضاهما رضایی و سخطهما سخطی.
و روی انّ موسی یناجی ربّه اذ رأی رجلا تحت ظلّ العرش فقال یا ربّ من هذا الّذی قد اظلّه عرشک؟ قال هذا کان بارّا بوالدیه و لم یمش بالنّمیمة.
و قال النّبی (ص) دخلت الجنّة فرأیت فیها رجلا سبقنی، فقلت من هذا؟ فقالوا حارثة بن النّعمان، ثمّ قال کذلکم البرّ، کذلکم البرّ. قال ابن عیینة و کان من ابرّ النّاس بامّه.
و جاء رجل من الاعراب الی رسول اللَّه (ص) فقال انّی ارید ان اغزو و جئت استشیرک، فقال أ لک والدة؟ قال نعم ترکتها و هی باکیة، قال الزمها فانّ الجنّة عند رجلیها.
و قال (ص) انّما یکفی مع البرّ العمل الیسیر.
و قال ابن مسعود سألت رسول اللَّه (ص) ایّ الاعمال احبّ الی اللَّه؟ قال الصّلاة لوقتها، قلت ثمّ ایّ؟ قال ثمّ برّ الوالدین.
و عن وهب بن منبه قال: انّ فی الالواح الّتی کتب لموسی وقر والدیک فانّ من وقر والدیه مددت له فی عمره و وهبت له ولدا یبرّه و من عقّ والدیه بترت عمره و وهبت له ولدا یعقّه.
قوله: «وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ» خفض الجناح کنایة عن وضع النّفس موضع الطاعة مع المودة، و الاکرام مأخوذ من خفض الفراخ عند زقّة الامّات اجنحتها، آن روز که این آیت فرو آمد صحابه رسول که مخاطب بودند بیشترین مادران و پدران ایشان بر شرک بودند و این آیت در حق ایشان بر عموم فرو آمد، بر مسلمان و بر مشرکان که ربّ العزّه برّ و احسان در دنیا از فرزندان بر مادر و پدر مشرک دریغ نداشت تا آنجا که گفت: «وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما» امّا این رحمت و مغفرت خواستن جز مؤمنانرا نیست. و قال ابن عباس: هو منسوخ بقوله: «ما کانَ لِلنَّبِیِّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ وَ لَوْ کانُوا أُولِی قُرْبی».
و قیل هو خطاب للنّبی (ص) و المراد به امّته من غیر ان یکون للنّبی (ص) فیه اشتراک لانّه (ص) فقد ابویه قبل هذا الخطاب بالاجماع، و المعنی یا ربّ تعطّف علیهما بمغفرتک و رحمتک کما تعطّفا علیّ فی صغری و رحمانی و ربّیانی صغیرا، قوله: «کَما رَبَّیانِی» معناه اذ ربّیانی، «صَغِیراً» اذ لیس رحمة اللَّه عزّ و جل کتربیة خلقه و لکنّها کلمة وضعت مکان التوقیت، کقوله عزّ و جلّ: «وَ أَحْسِنْ کَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ».
روی انّ ابا هریرة کان اذا غدا من منزله لبس ثیابه، ثمّ وقف علی امّه فقال السّلام علیک یا امّاه و رحمة اللَّه و برکاته، جزاک اللَّه عنّی خیرا کما ربیتنی صغیرا، فترد علیه و انت یا بنیّ فجزاک اللَّه خیرا کما بررتنی کسرة، ثمّ یخرج فاذا رجع قال مثل ذلک.
و عن ابن عباس عن النّبی (ص) قال: ما من ولد ینظر الی والدیه نظر رحمه الّا کانت له بکلّ نظرة حجّة مقبولة، قالوا یا رسول اللَّه و ان نظر الیهما فی الیوم خمس مائة مرّة قال و ان نظر الیهما فی الیوم خمس مائة مرّة، انّ رحمة اللَّه اکثر و اطیب.
و حکی انّ امرأة کانت علی عهد النّبی (ص) نزل بها الموت و هی تقول من لقی من النّار ما لقیت و النّار من بین یدیّ و من خلفی و عن یمینی و عن شمالی، فاخبر بذلک النّبی (ص) فاتاها فقال یا امة اللَّه ما هذا الّذی تقولین؟ قالت بابی و امّی یا رسول اللَّه ذنبی عظیم، قال و ما هو؟ قالت امّ عجوز لی لم تکلّمنی منذ عشرین سنة، فقال النبی (ص) یا بلال اطلبها فطلبها فجاءت عجوز بیدها عکّازة فسلّمت، فقال النّبی (ص) من هذه منک؟ قالت ابنتی لا غفر اللَّه لها کنت امرها و انهاها فلطمت عینی ففقأتها، فقال ارحمی ابنتک لئلا تنطلق الی النّار، فقالت اشهد اللَّه و اشهدک یا رسول اللَّه انّی رضیت عنها، فضحکت الجاریة، فقال النّبی (ص) ما اضحکک؟ قالت سرعة رحمة ربّی لما قالت عفوت فتح اللَّه لی بابا من الجنّة فاستقبلتنی ریح فاطفأت النّار، فقال النّبی (ص): الحمد اللَّه الّذی اعتق بی نسمة من النّار.
«رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِما» این اعلم بمعنی علیم است همچون: «وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ» که بمعنی کریم است، و در تکبیر نماز گویی «اللَّه اکبر» ای الکبیر، و در قرآن است: «وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ» ای هین. قال المبرّد انّما یقال اکبر من فلان اذا عارضه الفلان و لا معارض ها هنا، «رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِما فِی نُفُوسِکُمْ» من الصّلاح و الفساد و البرّ و العقوق، «إِنْ تَکُونُوا صالِحِینَ» ای طایعین للَّه فی برّ الوالدین و ترک العقوق لهما، گفتهاند صالحان اینجا تائبانند چنانک در سوره یوسف گفت: «وَ تَکُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صالِحِینَ» ای تائبین، «فَإِنَّهُ کانَ لِلْأَوَّابِینَ غَفُوراً» فی الفاء دلالة انّ الصالحین ها هنا هم التّائبون و الاوّاب بمعنی التّائب و هو الرّاجع الی اللَّه عزّ و جل فی کلّ ما امر به المقلع عن جمیع ما نهی عنه.
اوّابان فرزندانند که از ایشان نادرهای در وجود آید در حق مادر و پدر آن گه پشیمان شوند و توبه کنند، یا سخنی درشت گویند ایشان را و مقصود ایشان در آن جز خیر نباشد، اللَّه تعالی ایشان را بدان نگیرد. و قال ابن عباس: الاوّابون المسبحون، لقوله: «یا جبال او بی معه» ای سبّحی معه. و قیل هم الّذین یصلّون بین المغرب و العشاء و قیل یصلّون صلاة الضّحی و سمّی النّبی (ص) صلاة الضّحی صلاة الاوّابین.
«وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ» حق پدر و مادر بر فرزندان بیان کرد و ایشان را بر برّ و احسان با ایشان تحریض کرد آن گه برّ اقارب وصلت رحم در آن پیوست گفت: «وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ» قربی قرابت است همچون هدی بمعنی هدایت، و هی هدیی فطرحت الیاء الاولی للتّخفیف، اللَّه تعالی درین آیت بمواسات و مبرّت میفرماید خویشاوندان و نزدیکان ترا در نسب، و ایشان را در مال تو حق مینهد چون درویش باشند و نیازمند و در سوره الممتحنه گشاده تر گفت که خویشاوند مسلمان و مشرک را در مبرّت و احسان یکسان کرد، و ذلک فی قوله: «لا یَنْهاکُمُ اللَّهُ» الآیة... اما خویشاوند مشرک حق صلتست در مال و در خلق، نه حق واجب بحکم دین چون زکوات و صدقات و کفّارات واجبات که مصرف آن مسلماناناند و باهل شرک روا نباشد که دهند اگر چه خویشاوند باشند.
«وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ» قال السدی یعنی ذا القربی من رسول اللَّه (ص) فی النّسب و الیه ذهب علیّ بن الحسین بن علی.
روی انّ علیّ بن الحسین (ع) قال لرجل من اهل الشّام أ قرأت القرآن؟ قال نعم، قال أ فما قرأت فی سورة بنی اسرائیل: «وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ» قال و انّکم للقرابة الذی امر اللَّه ان یؤتی حقّه، قال نعم، «وَ الْمِسْکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ» اینجا سخن تمام شد. آن گه ابتدا کرد بنهی تبذیر گفت: «وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذِیراً» ای لا تنفقها فی معصیة اللَّه و لا فی الرّیاء و السّمعة. و کانت الجاهلیّة تنحر الإبل و تبذّر الاموال تطلب بذلک الفخر و السّمعة و تذکر ذلک فی اشعارها فامر اللَّه جلّ و عزّ بالنّفقة فی وجهها فیما یقرب منه و یزلف لدیه. و سئل ابن مسعود ما التّبذیر قال: انفاق المال فی غیر حقّه.
و قال مجاهد لو انفق انسان ماله کلّه فی الحق ما کان تبذیرا و لو انفق مدا فی باطلکان تبذیرا.
«إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کانُوا إِخْوانَ الشَّیاطِینِ» اولیائهم و اعوانهم و کلّ ملازم سنة قوم و تابع امرهم هو اخوهم. و قیل قرناؤهم فی النّار و القرینان یقال لهما اخوان، «وَ کانَ الشَّیْطانُ لِرَبِّهِ کَفُوراً» مبالغا فی الکفر، الکفران ها هنا هو کفران الرّبوبیّة.
«وَ إِمَّا تُعْرِضَنَّ» الاعراض ها هنا الامهال و الکفّ عن البرّ، «ابْتِغاءَ» منصوب لانّه مفعول له و الرّحمة ها هنا رزق الدّنیا، و قیل الفیء و الغنیمة. درویشان صحابه چون مهجع و بلال و صهیب و سالم و خباب گاه گاه بوقت حاجت و ضرورت از رسول خدای (ص) چیزی خواستندی و رسول (ص) نداشتی و نه خواستی که ایشان را ردّ صریح کند از شرم اعراض کردی و خاموش نشستی بر انتظار رزقی که اللَّه تعالی فرستد و بایشان دهد، ربّ العالمین آیت فرستاد که: «وَ إِمَّا تُعْرِضَنَّ» یعنی و ان تعرض عن هؤلاء الّذین امرتک ان تؤتیهم حقوقهم عند مسئلتهم ایاک مالا تجد الیه سبیلا حیاء منهم، «ابْتِغاءَ رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّکَ» ای لانتظار رزق من اللَّه سبحانه ترجوه ان یأتیک، «فَقُلْ لَهُمْ قَوْلًا مَیْسُوراً» ای عدهم وعدا جمیلا یعنی در آن حال خاموش منشین و ایشان را وعده جمیل ده، سخنی نرم و لطیف گوی.
فکان النّبی (ص) بعد نزول هذه الآیة اذا سئل و لیس عنده ما یعطی قال: یرزقنا و اللَّه و ایّاکم من فضله، فتأویل «مَیْسُوراً» انّه ییسر علیهم فقرهم بدعائه لهم. و گفتهاند این در شأن وفد مزینه آمد که از رسول خدای مرکوب خواستند و رسول (ص) گفت: «لا أَجِدُ ما أَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ» قوله: «وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلی عُنُقِکَ» سبب نزول این آیت آن بود که رسول خدای (ص) نشسته بود در جمع یاران که کودکی در آمد و گفت: انّ امّی تستکسیک درعا مادر من از تو پیراهنی میخواهد، و بنزدیک رسول هیچ پیراهن نبود مگر آنچ پوشیده بود، کودک را گفت آری پدید آید، وقتی دیگر باز آی، کودک باز گشت و با مادر گفت، مادر دیگر بار او را بفرستاد گفت: قل له انّ امّی تستکسیک القمیص الّذی علیک بگو آن پیراهن میخواهد که پوشیدهای، رسول (ص) در خانه شد پیراهن بر کشید و بوی داد و عریان بنشست، وقت نماز در آمد بلال بانگ نماز گفت و یاران همه منتظر، چون رسول (ص) نیامد همه دل مشغول شدند تا یکی از ایشان رفت و رسول را عریان دید! در آن حال جبرئیل آمد و آیت آورد: «وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلی عُنُقِکَ» اوّل او را نهی کرد از بخل و امساک از نفقه، میگوید چنان نه که یکبارگی دست از انفاق بر بند آری مانند کسی که دست خویش با گردن خویش بسته بود و چنان نیز نه که از همه روی دست گشاده داری و گسترده، یعنی که راه میانه گزین نه اسراف و نه تقتیر، چنانک جای دیگر گفت: «لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً» و این دلیلست که در انفاق راه اقتصاد رفتن نیکوترست، توانگر بر قدر توانگری و درویش بر قدر درویشی، چنانک اللَّه تعالی گفت: «لِیُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَ مَنْ قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُهُ فَلْیُنْفِقْ مِمَّا آتاهُ اللَّهُ»، «فَتَقْعُدَ» نصب علی جواب النفی، «مَلُوماً» ای مذموما فی القسمة، «مَحْسُوراً» منقطعا عن النّفقة، المحسور ها هنا بمعنی الحسیر و الحسیر المنقطع عن النّفقة او عن المشی و الحسرة تقطّع القلب من الندم. پس ربّ العزّه تأدیب کرد منفق را و انفاق در وی آموخت گفت: «إِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ» ای یبسط النّفقة فی موضع البسط و یقدّر فی موضع التّقدیر فتأدّب بتأدیبه و تعلّم منه. گفتهاند که درویشان را این آیت ترغیب است در انفاق با قلت و فقر ایشان، یقول البسطان امامک فلا تمسک عن النّفقة و احسن الظن بربّک میگوید گستراننده و بخشنده و رساننده روزی اللَّه تعالی است آن را که خواهد چنانک خواهد رساند تو بر قدر وسع خویش انفاق باز مگیر و به اللَّه تعالی ظنّ نیکو بر همانست که مصطفی (ص) بلال را گفت: انفق یا بلال و لا تخش من ذی العرش اقلالا، «إِنَّهُ کانَ بِعِبادِهِ خَبِیراً بَصِیراً» یعلم مصالح العباد کما قال فی الآیة الأخری: «وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ». قوله: «وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلاقٍ» الاملاق قلّة النّفقة و نقص الحال و اصل الملق الخضوع املق یعنی حمله الفقر علی الملق میگوید فرزندان خویش را مکشید از بیم درویشی، قتل اینجا کنایتست از نفقه باز گرفتن، اذا امسکت النّفقة عن الولد فقد قتلته و اذا زوّجت کریمتک من فاسق فقد قطعت رحمها.
نهی در این آیت کسی راست که مال دارد و انفاق تواند امّا از بیم درویشی نفقه نکند، و در آن آیت دیگر گفت: «وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ مِنْ إِمْلاقٍ» کسی راست که درویش بود و نفقه نتواند کرد. مفسران گفتند این در شأن قومی عرب آمد که بر عادت اهل جاهلیّت دختران را زنده در خاک میکردند از بیم درویشی، ربّ العالمین ایشان را از آن باز زد و خبر داد که روزی ایشان و روزی فرزندان ایشان بر خدای تعالی است، اینست که گفت: «نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِیَّاکُمْ» تقدیره فی هذه السّورة: خشیة املاق بهم نحن نرزقهم و ایاکم، و فی الآیة الأخری: «نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَ إِیَّاهُمْ» ای خشیة املاق بکم، «إِنَّ قَتْلَهُمْ کانَ خِطْأً کَبِیراً» قرأ ابن عامر خطاء بفتح الخاء و الطّاء مقصورة و قرأ ابن کثیر خطاء بکسر الخاء و فتح الطاء ممدودة و قرأ الباقون خطأ بکسر الخاء و سکون الطّاء غیر ممدودة و المعنی واحد ای انّ قتلهم کان ذنبا عظیما. یقال خطأ یخطأ خطأ مثل اثم یأثم اثما و خطأ یخطأ خطأ مثل لحج یلحج لحجا. و قیل الخطأ الاسم لا المصدر و کذا الخطاء.
قوله: «وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنی» الزّنا وطی المرأة من غیر نکاح و لا ملک یمین و فیه اشارة الی انّه اذا شمّ او قبل أو صام او رقق الکلام فقد قارب الزّنا و الشّهوة داعیة الی اسباب متداعیة الی افعال عادیة، «إِنَّهُ» ای انّ الزّنا، «کانَ فاحِشَةً» منکرا من المعاصی و افاد کان انه لم یزل محرما، «وَ ساءَ سَبِیلًا» ای و ساء الزّنا سبیلا، منصوب علی التّمییز.
قوله: «وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ» یعنی حرّم اللَّه قتلها، و هی النّفس المسلمة و کذا الذمی و المعاهد، «إِلَّا بِالْحَقِّ» یعنی الّا ان یصیر قتلها حقّا بکفر بعد ایمان أو زنا بعد احصان او قتل نفس بعمد و ذلک فیما
روی ابو هریرة قال قال رسول اللَّه (ص): امرت ان اقاتل النّاس حتّی یقولوا لا اله الّا اللَّه، فاذا قالوها عصموا منّی دمائهم و اموالهم الّا بحقّها و حسابهم علی اللَّه.
و فی روایة قیل و ما حقّها؟ قال زنا بعد احصان و کفر بعد ایمان و قتل نفس فیقتل بها، «وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً» من غیر ان یأتی احدی هذه الثلث، «فَقَدْ جَعَلْنا» ای حکمنا، «لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً» ای حجّة فی قتل القاتل ان شاء او اخذ الدّیة او العفو و الولیّ فی الآیة الوارث و القریب الّذی بینه و بینه قرابة توجب المطالبة بدمه، فان لم یکن له ولیّ فالسّلطان ولیّه، «فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ» روا باشد که این ضمیر با قاتل شود یعنی آن کس که بابتدا قتل کند نه با ولیّ دم و باین قول اسراف بمعنی عمد است، یک قطره خون مسلمانان ریختن بنا حق اسراف است میگوید مبادا که مردم بنا حق خون ریزد و بگزاف قصد قتل مسلمان کند که یاری اللَّه با آن خونست تا از وی قصاص کنند یا دیت ستانند، و لا یوجد قاتل النّفس الّا مرعوبا و قلّ ما یخرج من الدّنیا الّا مقتولا. و روا باشد که «لا یسرف» این ضمیر با ولیّ دم شود، و اسراف آنست که در قصاص نه آن کس را کشد که مستوجب قتل باشد بلکه دیگری را کشد یا افزونی جوید تا جماعتی را بیکی باز کشد و این عادت عرب بودست که اگر خسیسی سید قبیلهای را بکشتی اولیاء دم بآن راضی نشدندی که آن قاتل را باز کشتندی یا بر وی اقتصار کردندی.
مصطفی (ص) گفت: «ان من اعتی الناس علی اللَّه ثلاثة: رجل قتل غیر قاتله او قتل بذحل الجاهلیة او قتل فی حرم اللَّه».
قرأ حمزة و الکسائی: «فلا تسرف» بتاء المخاطبة فیکون خطایا للقاتل ابتداء. و قیل لولیّ الدّم. و قیل خطاب للنّبی (ص) و المراد به الامّة الی یوم القیامة، و قرأ الباقون: «فلا یسرف» بالیای و الوجه انّ الضّمیر یجوز ان یعود الی القاتل ابتداء و ان لم یجز له ذکر لانّ الحال یدلّ علیه و اسرافه انّه قاتل ظلما و یجوز ان یکون الضّمیر عایدا الی الولیّ المذکور فی قوله: «فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً» و اسرافه انّه یقتل غیر من قتل او یقتل اکثر من القاتل کما ذکرنا، «إِنَّهُ کانَ مَنْصُوراً» ای ولیّ المقتول هو المنصور بدفع الامام الیه القاتل فان شاء قتل او عفا او اخذ الدّیة. و قیل الهاء کنایة عن المقتول ای انّ المقتول بغیر الحقّ منصور فی الدّنیا بالقصاص و فی الآخرة بجزیل الثّواب.
«وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتِیمِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» الاحسن هو القیام بحفظ ماله و حسن النفقة علیه فی غیر تبذیر مترف او تضییق مجحف، و قیل «بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» ای بما یحفظ اصوله و یثمر فروعه. و قیل هی التّجارة، «حَتَّی یَبْلُغَ أَشُدَّهُ» ثمانی عشرة سنة. و قیل الاحتلام مع ایناس الرّشد، «وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ» یعنی اوامر اللَّه و نواهیه. و قیل هو العهد فی الوصیّة بمال الیتیم. و قیل کلّ عقد من متعاقدین، «إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْؤُلًا» ای مطلوبا. و قیل انّ ناقض العهد کان مسئولا عنه فحذف المضاف و اقیم المضاف الیه مقامه.
«وَ أَوْفُوا الْکَیْلَ إِذا کِلْتُمْ» ای لا تبخسوا النّاس فی الکیل و لا تطفّفوا و کذلک الوزن و هو قوله: «وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِیمِ» قرأ حمزة و الکسائی و حفص: «بِالْقِسْطاسِ» بکسر القاف و قرأ الباقون «بِالْقِسْطاسِ» بضمّ القاف و هما لغتان کالقرطاس و القرطاس، و القسطاس هو المیزان بلغة الرّوم صغر او کبر. و قیل هو القبّان. قال الزّجاج هو میزان العدل ای میزان کان من موازین الدّراهم و الدّنانیر و غیرهما، «ذلِکَ خَیْرٌ» ای الایفاء اکثر برکة فی الدّنیا، «وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلًا» ای مآلا و مرجعا فی العقبی.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.