گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مسعود سعد سلمان

یارم به سفر شد ای مسلمانان

دل همره او و همره دل جان

ای رفته و برده جان و دل باز آی

از بهر خدای تا کی این هجران

با وصل رهی یکی زمان بنشین

وین آتش هجر خویش را بنشان

دانم که ز حال گشته باشی تو

مشک و گل تو شده به دگرسان

مشک تو ز گرد عنبر اشهب

وز مهر گل تو لاله نعمان

هر حال که باشدت به راه اندر

زنهار به سوی بنده بنویس آن

تا گرت به راه رود پیش آید

خشکش کنم از تف دل سوزان

ور خشکی دشت سارت آید پیش

از دیده خود فرستمت باران

نه نه نفرستمت که ترسم من

کاین صاعقه گردد آن شود طوفان

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
رودکی

شاهی، که به روز رزم از رادی

زرین نهد او به تیر در پیکان

تا کشتهٔ او ازان کفن سازد

تا خستهٔ او ازان کند درمان

امیر معزی

بنگر به صبوح مجلس سلطان

خرم شده همچو باغ در نیسان

اقبال‌ ندیم و بخت‌ خدمتگر

توفیق‌ رفیق و چرخ‌ سعد افشان

سلطانِ معظمِ و ندیمانش

[...]

قوامی رازی

ایا در حکم تو کرده جهانبان

جهان چندان که هست آباد و ویران

وزیر شرق و غرب و صدر اسلام

پناه ملک و دین و پشت ایمان

تو را آن پیرهن پوشید دولت

[...]

ادیب صابر

ای بسا کس که دینش ویران است

ور چه کرده است خانه آبادان

شادمانم از آنکه هست مرا

دین آباد و خانه ویران

اثیر اخسیکتی

ای عشق تو داده بر جهان فرمان

درد تو گوارنده تر از درمان

پروانه ی خرمن غمت گردون

پروانه ی شمع عارضت دوران

در سایه زلف و نور رخسارت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه