گنجور

 
مسعود سعد سلمان

ای به دو رخ بسان تازه بهار

نکنی کار جز به میل و شمار

گر ز من زاریست همواری

کارم از تو چراست ناهموار

همچنان کز شیار گل ببری

همچنان گرد عشق تو شاد یار

هر چه تخم است آن توانی کشت

و آن به دست تو بهتر آرد بار

هست ما را به تخم صبر نیاز

بر دل بنده تخم صبر بکار