گنجور

 
مسعود سعد سلمان

انیران ز پیران شنیدم چنان

که می خورد باید به رطل گران

بیارای نگار آن می مشکبوی

کزو نافه مشک یابی دهان

دل اندر کم و بیش گیتی مبند

همی دار جان را همی شادمان

که شادست و زو مملکت شاد باد

شهنشاه گیتی ملک ارسلان

به دولت جهان را جوان دارد او

که بختش جوان باد و ملکش جوان