دانم که وفا ز دل برانداخته ای
با آنکه مرا عدوست در ساخته ای
دل را ز وفا چرا بپرداخته ای
مانا که مرا تمام نشناخته ای
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
دانم که وفا ز دل برانداخته ای
با آنکه مرا عدوست در ساخته ای
دل را ز وفا چرا بپرداخته ای
مانا که مرا تمام نشناخته ای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آنی که ز دل وفا برانداخته ای،
با دشمن من تمام در ساخته ای؛
دل را زوفا چرا بپرداخته ای؟
مانا که مرا هنوز نشناخته ای!
رندی باید، ز شهر خود تاختهای
بنیاد وجود خود برانداختهای
زین نادرهای، سوختهای، ساختهای
و آنگه به دمی هر دو جهان باختهای
مانا که حریف خویش نشناخته ای
در ششدره می باش که بد باخته ای
ای آنکه مرا به لطف بنواختهای
در دفع کنون بهانهای ساختهای
گر با همگان عشق چنین باختهای
پس قیمت هیچ دوست نشناختهای
بر برگ گل آن سه خال کانداختهای
هندو بچگانند و تو نشناختهای
دیدی که به بوی مردمی آمدهاند
بر گوشهٔ چشم جایشان ساختهای
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.